بهگزارش خراسانتایم چرتکه را که برداری خیلی خیلی وقت کم میآوری برای خواندن کتابهایی که فقط اسمشان را شنیدهای یا دوست داری آنها را مطالعه کنی، دیگر چه رسد به اینکه بخواهی کتابهای آن کتابفروشی را از دم به مطالعه بنشینی؛ خلاصه آنکه شنیدهاید میگویند: «هرچه تو پیش نروی دیگری پیش میآید» حالا نقل ماست هر چه قدر کتاب نخواهیم، روزانه هزاران کتاب دیگر به لیست کتابهای در حال انتظار برای خواندنمان اضافه میشود.
باید ساعتی تفکر کرد و یک تصمیم جدی و مصمم گرفت. شاید بتوان کمی در روز از وقتهای بیهوده و بیارزش زد و کتاب خواند و کمی به فکر غذای روح بهمانند غذای جسم بود.
معرفی کتاب در کافه جوانی گم شده نوشته پاتریک مودیانو
در کافه جوانی گم شده عنوان رمان دیگری از نویسنده معاصر و شهیر فرانسوی پاتریک مودیانو است، این کتاب در سال ۲۰۰۷ در فرانسه منتشر شد. این کتاب توسط زنده یاد ساسان تبسمی ترجمه شده است و نشر افق آن را در سال ۱۳۹۲ منتشر کرده است. ساختار کتاب در کافه جوانی گم شده از همان سبک و سیاق مورد علاقهیمودیانو پیروی میکند و فضا همان فضای همیشگی رمانهای اوست. کند و کاو در میان خاطرات گذشته، جوانانی که در حال گذار به بزرگسالی هستند، جست و جوی هویت، هویتهای ساختگی و داستانهای گنگ و نیمهتمام.
شخصیت مرکزی در کتاب در کافه جوانی گم شده زن جوانی است که او را لوکی صدا میزنند، لوکی نام واقعی او نیست و نامی است که یکی از مشتریان ثابت در کافه کنده برای او برمیگزیند. کافه کنده در آن زمان پاتوق حلقهای از جوانان است که به طور دائم به آنجا سر میزنند و وقت میگذرانند. لوکی ناگهان یکی از آنها میشود اما کسی چیزی دربارهی او و گذشتهاش نمیداند. در کافه جوانی گم شده در چهار بخش روایت میشود و راوی هر یکی از این بخشها متفاوت هستند. صحبتهای آنها پیرامون مسائلی راجع به خودشان، زندگی آن روزها، کافه کنده و بیشتر لوکی است.
اولین راوی یک دانشجو از مشتریان کافه کنده است که راز دانشجوی مدرسه عالی معادن بودن را از دیگران پنهان میکند. او راجع به حضور لوکی در کافه کنده حرف میزند و اینکه چطور یکی دیگر از مشتریان دفتری داشت که ورود همهی مشتریان را با تاریخ دقیق یادداشت میکرد. دومین راوی کاراگاهی به نام کسله است که توسط شوهر لوکی مأمور یافتن او شده است، این طور که مشخص میشود لوکی از یک تاریخ به بعد به خانه برنگشته است و هیچ اطلاعاتی از او در دست نیست. کسله رد او را در کافه کنده مییابد. سومین راوی خود لوکی یا ژاکلین دولانک است که راجع به آنچه بر او گذشته اطلاعات گنگی را بازگو میکند و چهارمین راوی شخصی به نام رولان است که البته رولان نام واقعی او نیست، او این نکته را فاش میکند که به لوکی علاقمند بوده و زمان زیادی را با هم به پرسه زدن در خیابانها، هتلها و کافههای پاریس میگذراندند.
لوکی به طور قطع به دنبال فرار کردن یا پاک کردن گذشتهی خود است، فرار از خانه زمانی که دختری نوجوان بود، ازدواج با مردی که چهارده سال از خودش بزرگتر است، روی آوردن به مواد مخدر، ترک خانه و پرسه زدن با جوانی که مانند خودش بیهدف است هیچ کدام برای او راه مناسبی به نظر نمیرسند.
انتهایپیام/2/