مطابق هر هفته و برای بالابردن سطح و فرهنگ و آگاهی، در جهت التماس تفکر و مطالعه، کتابی نوشته بزرگان بومی استان خودمان را معرفی میکنیم تا با توجه به آن و مطالعه آثار افراد مطلع سطح اطلاعاتمان از وضع موجود، بهبود یابد و امید است که همین روند و رویه در ادامه نیز ادامه دهیم تا به سعادت برسیم و آگاهی و اطلاعات کسب کنیم.
بهگزارش خراسانتایم چرتکه را که برداری خیلی خیلی وقت کم میآوری برای خواندن کتابهایی که فقط اسمشان را شنیدهای یا دوست داری آنها را مطالعه کنی، دیگر چه رسد به اینکه بخواهی کتابهای آن کتابفروشی را از دم به مطالعه بنشینی؛ خلاصه آنکه شنیدهاید میگویند: «هرچه تو پیش نروی دیگری پیش میآید» حالا نقل ماست هر چه قدر کتاب نخواهیم، روزانه هزاران کتاب دیگر به لیست کتابهای در حال انتظار برای خواندنمان اضافه میشود.
باید ساعتی تفکر کرد و یک تصمیم جدی و مصمم گرفت. شاید بتوان کمی در روز از وقتهای بیهوده و بیارزش زد و کتاب خواند و کمی به فکر غذای روح بهمانند غذای جسم بود.
معرفی کتاب «بیگانه»
مقدمه آلبرکامو بر کتاب "بیگانه":
دیرگاهی پیش "بیگانه" را در جملهای خلاصه کردم که تصدیق میکنم بسیار شگفتنما و خارق اجماع است: «در جامعهی ما هر آدمی که در سرِ خاکسپاریِ مادرش نگرید ،خودش را در معرض این خطر میآورد که محکوم به مرگ شود." مرادم از آن گفته، جز این نبود که، قهرمان کتاب محکوم میشود؛ زیرا در بازی همگانی شرکت نمیکند. بدین معنی، او با جامعهای که در آن میزید بیگانه است. در حاشیه، در کنارهی زندگی خصوصی، منزوی و لذتجویانه پرسه میزند. ... اگر آدم از خودش بپرسد که مورسو از چه باره در بازی همگانی شرکت نمیکند، پاسخش ساده است: مورسو از دروغ گفتن سرباز میزند.
دروغ گفتن نه تنها آن است که چیزی را که راست نیست بگوئیم. بلکه همچنین و بویژه، آن است که چیزی را راستتر از آن چه هست بگوئیم و در مورد دل انسان بیشتر از آنچه احساس میکنیم بگوئیم. این کاری است که همهمان هر روز میکنیم تا زندگی را ساده گردانیم. مورسو برخلاف آنچه مینماید نمیخواهد زندگی را ساده گرداند. مورسو میگوید که او چیست،از گُنده جلوه دادن احساسهایش سرباز میزند و جامعه بیدرنگ احساس خطر میکند....
پس به دیدهی من مورسو آدمی وازده نیست، بلکه انسانی بیچاره و عریان، و دلباختهی خورشیدی است که سایه به جا نمیگذارد. مورسو بیبهره از حساسیت نیست بلکه اشتیاقی ژرف (ژرف از آن رو که خاموش است) به او جان میبخشد: اشتیاق به مطلق و راستی. این راستی هنوز منفی است، راستیِ بودن و راستیِ احساس کردن، ولی بدون آن هیچ فتحی بر خود و بر جهان هرگز گشودنی نیست.
بنابراین، آدمی چندان بر خطا نیست که در بیگانه سرگذشت انسانی را بخواند که بدون هیچگونه نگرش قهرمانانه، میپذیرد، که جانش را بر سرِ راستی بگذارد.