مطابق هر هفته و برای بالابردن سطح و فرهنگ و آگاهی، در جهت التماس تفکر و مطالعه، کتابی نوشته بزرگان بومی استان خودمان را معرفی میکنیم تا با توجه به آن و مطالعه آثار افراد مطلع سطح اطلاعاتمان از وضع موجود، بهبود یابد و امید است که همین روند و رویه در ادامه نیز ادامه دهیم تا به سعادت برسیم و آگاهی و اطلاعات کسب کنیم.
بهگزارش خراسانتایم چرتکه را که برداری خیلی خیلی وقت کم میآوری برای خواندن کتابهایی که فقط اسمشان را شنیدهای یا دوست داری آنها را مطالعه کنی، دیگر چه رسد به اینکه بخواهی کتابهای آن کتابفروشی را از دم به مطالعه بنشینی؛ خلاصه آنکه شنیدهاید میگویند: «هرچه تو پیش نروی دیگری پیش میآید» حالا نقل ماست هر چه قدر کتاب نخواهیم، روزانه هزاران کتاب دیگر به لیست کتابهای در حال انتظار برای خواندنمان اضافه میشود.
باید ساعتی تفکر کرد و یک تصمیم جدی و مصمم گرفت. شاید بتوان کمی در روز از وقتهای بیهوده و بیارزش زد و کتاب خواند و کمی به فکر غذای روح بهمانندغذای جسم بود.
کنار رود خین
اشرف السادات مساوات
مهرداد سیستانی سال 61 و برای آزادسازی خرمشهر رفت جبهه. وقتی می رفت 17 ساله بود. تا ابد هم برای مادرش 17 ساله ماند. چون دیگر هیچ وقت برنگشت. یک روز از سپاه آمدند دم خانه خانم مساوات و به او گفتند پسرش مفقودالاثر است. داستان از اینجا شروع میشود. خانم مساوات دنبال جسد پسرش بیشتر جبهه ها را می گردد تا عاقبت سال 69 جنازه مهرداد پیدا میشود. «کنار رود خین» داستان این جست و جو است و البته محل شهادت مهرداد.
وقتی به کنار کانتینرها میرسیم، با باز شدنِ اولین کانتینر، چشمم به پیکر چند شهید میافتد که سوختهاند و پوست بدنشان مثل چادرم سیاه شده. از این همه ظلم، اشکهایم روان میشود. خود را وابسته به آنها میبینم. همه همان مهرداد من هستند. می خواهم آنها را ببوسم و ببویم و با تک تکشان دردل کنم اما خجالت می کشم. همراه ما جوانی است که از آمل آمده و دنبال برادرش میگردد. اولین شهید، کنار در کانتینر قرار دارد. جوان میگوید: «این برادر من است؛ چون جورابی که پای اوست، مال من است. آن را موقع رفتن به جبهه، از من گرفت.»
انتهایپیام/2/