زندگی نامه استاد کامیابی :
من در سال 1322 در خوسف، بيست كيلومتری بيرجند متولد شده ام. كودكی خود را در ده درخش در 60 كيلومتری بيرجند سپری كردم. تحصيلات ابتدايی را در دبستان داريوش درخش و دبستان حكيم نزاري بيرجند به اتمام رساندم. سپس در دبيرستان های پرويز و شوكتی بيرجند به تحصيل پرداختم و وارد دانش سرای مقدماتی بيرجند شدم. سال دوم را در دانش سرای مشهد گذراندم. در 17 سالگی به عنوان آموزگار در ايستگاه راه آهن بكران بين شاهرود و سبزوار به خدمت آموزش و پرورش در آمدم. به علت كمبود سن، با خدمت 7 سال در شهرستان از خدمت سربازی، برخلاف ميل خودم، محروم شدم.
از 18 سالگی در دبيرستان های شاهرود در سيكل دوم تدريس می كردم. همه شاگردانم از من بزرگ تر بودند. در كنار تدريس، نمايشنامه می نوشتم و برای دانش آموزان دبيرستان اجرا می كردم. برنامه های پيش آهنگی و كوه نوردی برای بچه ها ترتيب و در همان زمان به تحصيلاتم ادامه می دادم. ظرف مدت دو سال دو ديپلم طبيعی و رياضی گرفتم. در سال 1346 وارد دانشگاه ادبيات مشهد شدم و اين هم برخلاف ميل من بود چون می خواستم رياضی دان و فيزيك دان بشوم اما چون از دوران كودكی در ده به بازی و كارگردانی شبيه و تعزيه می پرداختم به تئاتر هم علاقه مند بودم و در مشهد در كنار دانشكده در كلاسی كه از طرف وزارت فرهنگ و هنر تشكيل شده بود شركت كردم. در آن جا استادی داشتيم به نام آقای محمدعلی لطفي كه هنوز هم در مشهد هستند و با بسياري از بازيگران آن دوره در مشهد آشنا شدم و در دانشكده من روي تئاتر كار ميكردم و اولين رساله ليسانس خود را روي تئاتر سارتر گذراندم. بعد در رشتة فوق ليسانس ادبيات فرانسه دانشگاه تهران پذيرفته شدم و در اينجا هم روي نمايشنامههاي سارتر و كامو و داستانهاي آنتوان دو سنت اگزوپري كار كردم. نمايشنامة در جستوجوي دوست را بر اساس شازده كوچولو در سال دوم دانشگاه براي اجرا تنظيم و ترجمه كردم كه بعدها در پاريس در دانشگاه سوربون و در سالن شماره يك سازمان فرهنگي يونسكو روي صحنه آوردم.
علت علاقه من به سنت اگزوپري اين بود كه من نقاشي، جغرافيا و خلباني را دوست ميداشتم. و اين هر سه آرزو را برآورده كرديم. در 18 سالگي دو نمايشگاه از نقاشيهايم ترتيب دادم و در 1348 موفق به گرفتن گواهينامه خلباني گلايدر شدم و همچنين استاد مدلسازي هواپيما. كلاسهايي براي پيشآهنگها تشكيل ميداديم كه مدل هواپيما ميساختند و خلباني ياد ميگرفتند.خلباني را در ايران ياد گرفتم و رئيس پيشآهنگي هوايي استان خراسان بودم. از كودكي به راهپيمايي و كوهنوردي علاقهمند بودم و دو گواهينامه كوهنوردي گرفتم. قلّه توچال را در آن زماني كه اين راهها به اين صورت نبود فتح كرديم. يك بار هم از مشهد تا توچال پياده رفتم در حالي كه سرپرستي 25 نفر پيشآهنگ را داشتم و سرانجام در سال 1351 براي ادامه تحصيل به فرانسه عزيمت كردم.در سال اولي كه در فرانسه بودم دو ديپلم گرفتم. و يك فوق ليسانس ديگر در ادبيات مدرن، عنوان رسالهام «تحول پرسوناژهاي سارتر در سه نمايش دستهاي آلوده، گوشهنشينان آلتونا و خدا و شيطان» بود. در اين رساله، روشي جديد در تجزيه و تحليل به كار بردم كه مورد تحسين استادان فرانسوي و بعدها مورد استفاده دانشجويان و محققان قرار گرفت.
در سالهاي تحصيل در دانشگاه مون پليه با دپارتمانهاي زبان و ادبيات اسپانيايي و فرانسه همكاري ميكردم و چند نمايشنامة اسپانيايي در دانشگاه به صحنه بردم.
بلافاصله بعد از اتمام رسالة فوقليسانس براي دكترا ثبت نام كردم و موضوع رسالهام هيچ ربطي به كارهاي قبلي من نداشت و اين داستاني دارد كه در كتابي كه بهزودي منتشر خواهد شد خواهم گفت. اين رساله در مورد كرگدنهاي اوژن يونسكو بود كه بيش از سه سال روي آن كار كردم. در سال 1356 قبل از اينكه به ايران برگردم بلافاصله براي دكتراي دولتي كه بالاترين مدرك دانشگاهي جهان است نامنويسي كردم. و موضوع اين رساله «مسئله انتظار و چگونگي اجراي آن در نمايشنامههاي يونسكو و بكت در سراسر جهان و ارتباط فرهنگي بين شرق و غرب» بود. اين رساله را متأسفانه ديرتر از موعد تعيينشده به دليل گرفتاريهايي كه براي من پيش آمد به اتمام رساندم. ولي رسالهاي است كه مورد تأييد بكت و يونسكو در موقع حياتشان و بيشتر دانشگاهيان و منتقدين تئاتر در سراسر جهان قرار گرفت. در زماني كه در دانشگاه مشهد بودم استادم دكتر علي شريعتي شعري از بودا براي ما خوانده بود كه عنوان آن «كرگدن» بود. اين شعر باعث شد كه به طرف يونسكو رفتم. هدف من اين بود كه ثابت كنم يونسكو در انتخاب عنوان كرگدنها و كرگدن به عنوان نماد و سمبل نازيها اشتباه كرده است. او در مقدمهاي كه بر رساله من نوشت و در دفتر رونوبارو چاپ كرد به درستي اين مسئله اعتراف كرد. من براي فهميدن و درك نمايشنامههاي يونسكو به كشورهاي مختلف از جمله وطن اولية او روماني و همه كشورهاي اروپايي و آمريكا سفركردم. اولاً من ميخواستم فرهنگ جامعهاي كه يونسكو در آنجا تربيت شده و تحصيل كرده بود بشناسم و بعد ببينم در كشورهاي مختلف جهان با رژيمهاي مختلف سياسي و فرهنگهاي مختلف چگونه از آثار يونسكو و بهخصوص كرگدنها استقبال كردهاند. وقتي اين رساله را به پايان رساندم به عنوان تشكر از تمام كساني كه به من كمك كرده بودند يك نسخه از رساله را فرستادم. يونسكو 10 روز بعد از دريافت رساله من طولانيترين مقدمهاي كه تا آخر عمرش نوشته بود بر آن نوشت و براي من فرستاد و ژان لويي بارو كارگردان مشهور فرانسوي (قرن 20) بعد از دريافت رساله، دوباره كرگدنها را روي صحنه آورد با برداشتي كه من از اين نمايشنامه كرده بودم و يك شماره از دفترش را به آن اختصاص داد. (دفتر رونوبارو، شمارة 97، چاپ انتشارات گاليمار كه مشهورترين انتشارات جهان است.)
انتهایپیام/2/