به گزارش گروه سیاسی خراسانتایم به نقل از جهان نيوز، محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور سابق که در سالهای اخیر به مواضع عیجب و غریب داخلی و خارجی مشهور شده، طی گفتگویی مفصلا درباره اعتقادات گروه بهاری ها سخن گفته و آخرین تظریات فلسفی اش درباره حکومت داری و مهدویت تشریح کرده است.
گزیده مهمترین اظهارات وی به شرح ذیل است:
* اگر ما بخواهیم تغییراتی در محیط اجتماعی و سیاسی بوجود بیاوریم، لاجرم باید برگردیم و انسان و مفاهیم پایه مربوط به انسان را بازتعریف کنیم. الان آزادی در کشور ما چالش نیست؟ چالش اصلی است. عدهای به جد معتقدند که آزادی به معنای حقیقت آزادی اصلاً معنا ندارد و به خودشان حق میدهند که تک تک مردم را کنترل کنند.
* ببینید! ما 50 سال است که به این مفاهیم رسیدهایم. منتها طبیعی است انسان وقتی تجربه و مطالعه میکند و سنش میگذرد، مفاهیم هم عمق پیدا میکند، شفافیت بیشتری پیدا میکند. مفهوم آزادی همیشه برای ما بوده و حقیقتی بوده است و اصلاً برای همین انقلاب کردیم. منتها وقتی به مرور آمدیم، چالشهایی پیرامون مبحث آزادی انسان درست شده، ما هم این را شفاف کردیم که هیچ احدی حق ندارد آزادی انسانها را به هر بهانهای محدود کند.
* ما اول از فرآیند ظهور گفتهایم.فرآیند ظهور یعنی حوادثی که اتفاق می افتد، خلقت انسان و پدیدهها همه هدفمند است و در چارچوب یک نظام کمال جوست که اسم آن را فرآیند ظهور گذاشتهایم. گفتهایم از اول خلفت، خدا دارد ظهور میکند. انسان میخواهد ظهور کند.انسان کامل به نمایندگی از هر دو میخواهد ظهور کند. یعنی ما در این فرآیندیم که خیلی معنای اجتماعی دارد. اگر شما یک مهندسی معکوس، از آن حکومت مطلوب یا جامعه مطلوبی که در ذهن هم هست، بکنید، این فرآیند خیلی معنا پیدا میکند. یعنی هر اتفاقی که به آن فرآیند کمک کند، درست است. مقابلش بایستد، غلط است. ما باید آن فرآیند را تقویت کنیم. فرآیند همگرایی انسانها، فرآیند شناخت شخصیت انسان، کرامت انسان، احترام به انسان، آزادی انسانها.
* ما داریم استدلال میکنیم. می گوییم انسان یعنی اندیشه، انسان یعنی اراده، انسان یعنی تعقل، هر نوع که اینها را محدود کنید انسان را از انسانیت انداختهاید. این یک استدلال است و اگر بخواهید آن را رد کنید باید استدلال خلاف آن را بیاورید.
* اگر کسی مطلق اعتقادی به خدا ندارد، ما اول راجع به این با او بحث میکنیم. دعوا و کشتار نمیکنیم. اجازه اظهارنظر و گفتگو میدهیم تا همدیگر را قانع کنیم. اگر به این وحدت نظر راجع به توحید رسیدیم بعد سراغ ارزشهای مشترک میرویم. نمیگوییم تو حتماً بیا مثل ما نماز بخوان، احکام ما را رعایت کن بلکه می گوییم احکام خودت را رعایت کن اما روی ارزشهای مشترک مثل عدالت، آزادی، کرامت انسان کار میکنیم. با هم جلوی ظلم میایستیم، از عدالت با هم پشتیبانی میکنیم. ما اصلاً به کسی نمیگوییم بیا شکل ما بشو بلکه می گوییم هر انسانی شکل حقیقت خودش باشد همان که خدا آفریده.
* همه انسانها به یک نسبتی خلیفهالله هستند. خلیفهالله کامل و اعظم داریم و همه انسانها باید به او برسند. مثلاً بگویید چه صفتی؟ صفت علم. کسی که علمی در جامعه نداشته باشد، جامعه او را به عنوان عالم میپذیرد؟ نمیپذیرد. باید یک علمی از خودش بروز دهد. هر چقدر بروز دهد. ضمن اینکه این صفتهای الهی را بروز دادن برای سیطره بر دیگران نیست. برای برتری بر دیگران نیست.
* یک کسی یک نظریه علمی میدهد و شما عالم دیگری هستید و بررسی میکنید و به او ایراد عقلی میگیرید. ایراد مستدل، تأیید میکنید یا رد میکنید. یک نفر دیگر میآید و نظر شما را رد میکند. این سیر تا الی مطلق ادامه دارد. علم که ته ندارد. هر کسی در هر جای دنیا علمی را بروز داد، ارزشمند است ولو نسبی. مثال میزنم؛ الان کلاس دوم، سوم دبستان ما ریاضیات میخوانند. دکترای ریاضی دانشگاه هم ریاضی میخواند. آیا او میتواند بگوید این علم نیست؟ نمیتواند بگوید. ریاضی دوم و سوم دبستان هم علم است و ارزشمند است. منتها خیلی نسبت به علم یک استاد ریاضی دانشگاه محدود است. در مهربانی که صفت خداست، بیاییم. مهربانی ادعایی است؟ کسی ادعا کند که من مهربانم؟ کسی مهربان باشد، همه میفهمند، با وجودمان میفهمیم.
* آخرش به اینجا میآید که همه به همدیگر احترام بگذاریم و به حقوق همدیگر تجاوز نکنیم. همه در تعیین سرنوشت، اظهارنظر و نوع اندیشیدن حق دارند. همدیگر را به رسمیت بشناسیم. کسی حق ندارد خودش را برتر از دیگران بداند.
* الان در جامعه از برخوردهای گوناگون یک فهمی هست که مردم می گویند این رفتار خوبی بود یا نبود، محترمانه بود، غیراحترام آمیز بود. اینکه یک خط کش میلیمتری درست کنیم و روی آدمها بگذاریم را از مبنا قبول نداریم چون در آخر به برتری جویی میرسیم. درواقع یک کسی باید خودش را برتر از دیگران بداند تا بتواند دیگران را اندازه گیری کند. ما در دستورات دینیمان داریم که میگوید همیشه خودتان را پایینتر از دیگران بدانید. وقتی به جوانتر از خودتان میرسید بگویید این جوانتر از من است، خیلی بهتر از من است چون کمتر از من گناه کرد. اگر به بزرگتر از خودتان میرسید، بگویید این خیلی بهتر از من است چون از من بیشتر عبادت کرده و عمل صالح انجام داده. اینها هیچکدام برای سیطره بر دیگران نیست. اما ذهنهای ما قالب بندی شده و همیشه دنبال چارچوبهایی هستیم که برتری یک عده نسبت به یک عده را نشان دهد. نشان دهد که چه بشود؟ حق اجتماعی میآورد؟
* به محض اینکه برتری از دیگران در ذهن کسی خطور کند، همانجا از انسانیت ساقط است. ببینید! ریشه تمام فسادها و ظلمها و استکبار همین جاست. چون باورش این است که برتر از دیگران است. کسی خودش را برتر از دیگران نداند، ظلم میکند؟
*منشور ما در همه جای دنیا به درد میخورد. جهانی است. اینکه یک عده بر ثروت و قدرت جامعه سیطره پیدا کردهاند و اکثرت مردم صدایشان به جایی نمیرسد. این غلط است و اسلام نیست. از سالهای 63، 64 من به این باور رسیدم که یک جای کار اشکال دارد. همینطوری جلو آمدیم و شفاف شده تا به این رسیدم که ما هم در مبانی آرمانها دچار مشکل شدیم و هم در راهبردها دچار مشکل شدیم که وضع جامعه اینطوری شده. شاید یک موقعی مثل خیلیها فکر میکردیم اگر این سه تا کار را انجام دهیم، درست میشود بعد هرچه جلوتر آمدیم دیدیم مثل اینکه مسئله عمیقتر است. در حوزه مبانی و آرمانها دچار مشکل شدیم.
* این قوه قضائیه متمرکز با این اختیارات نامحدود بدون هیچ مسئولیت و پاسخگویی اصلاً نقطه مقابل عدالت است. امکان ندارد شما بتوانید عدالت را با این پیاده کنید. یا این عدم توازن در اختیار و مسئولیتی که بین قوای گوناگون وجود دارد، ریشه مفاسد و ظلم و عدم تعادلهای اجتماعی است. از دل این نمیتوانید تصمیماتی به نفع مردم بیرون بیاورید.
* فکر میکنید یک علوم انسانی در غرب درست شده که همه غیراسلامی است، بعد میخواهید همین موجود را بگیرید، پیچ و مهرههایش را تغییر دهید و اسلامیاش کنید.این غلط است. آن یک اندیشه است که بروز کرده. فرض کن ریاضیات پنجم دبستان است و شما میبینید که اقناع نمیشوید و تلقیتان بالاتر از این است. بالاتر را باید عرضه کنید. همه کسانی که در این حوزه وارد شدند، نیامدند از انسان شروع کنند. موضوع انسان است، علوم انسانی را که میخواهید تعریف کنید اول باید انسان را تعریف کنید. این اقتصاد سرمایه داری مالِ آن انسان لیبرالی است که تعریف شده. شما بدون اینکه انسان را تعریف کنید، میخواهید اقتصادش را تغییر دهید. جامعه شناسی و روانشناسیاش را تغییر دهید. این اصلاً بیشتر به لطیفه شبیه است. اما چرا نمیخواهند به این وارد شوند؟ برای اینکه به نظرم اگر دوباره وارد شویم و انسان را از دیدگاه انقلاب، اسلام، حقیقت انسانی تعریف کنیم، بسیاری از این مناسبات اجتماعی، جایگاهها، نسبتهایی که الان در جامعه برقرار شده همه باید زیر و رو شود.
* اصلش این است که اگر ما روی انسان با هم تفاهم نکنیم، روی اقتصادش میتوانیم تفاهم کنیم؟ چطور میتوانیم تفاهیم کنیم؟ روی مدیریتش، روی حوزه سیاسیاش میتوانیم تفاهم کنیم؟
* 40 سال پیش مقتضیات زمان و فضای اجتماعی انسان را تعریف کردیم. 40 سال جلو آمدهایم، نباید این را گسترش دهیم؟ نباید این مفهوم را عملیاتی کنیم؟ آن موقع در چلنج به قول شما با مارکسیتها بودیم. با مادی گراها بودیم و یک حرف حقی را زدیم و پایهاش را گفتهایم. امروز میخواهیم یک نظام اجتماعی را اداره کنیم. با آن نمیشود و باید توسعه پیدا کند. بعد از انقلاب، جریان نظریهپردازی متوقف است. متوقف نه به معنای اینکه هیچ حرفی زده نشده. آن تعریفی که امام و شهید مطهری و شریعتی و دیگران از انسان کردند و جامعه براساس آن به حرکت درآمد، باید گسترش پیدا کند و تبیین به روز شود و بر پایه آن اقتصاد تعریف شود.
* این اقتصاد ما بر پایه کدام تعریف از انسان است؟ انسان سرمایه داری؟ انسان سوسیالیستی؟ یا انسان لیبرال؟ کدام انسان؟ انسان اسلام این است واقعاً؟ نظام اجتماعیمان چه؟ همین نظام رسانهایمان؟ انسان اسلام، خیلی متعالی است. جایگاه انسان در منظر خدا خیلی بالاست. انسان الان زیر دست و پا له شده و چی برای کسی در کل دنیا باقی مانده؟ در ایران هم همینطور. الان مردم چه کرامتی دارند؟ برای یک کیلو گوشت باید پنج ساعت در صف بایستد. کرامتی برایش مانده؟ اجاره خانهاش را ندارد بدهد. آیا برایش کرامت مانده؟ شرمنده زن و بچهاش است، کرامتی برایش مانده؟ چه کرامتی؟
* ببینید! می گوییم ثروت مال مردم است. الان دیدگاهی که حاکم است چیست؟ ثروت مال حکومت است. اگر خواست به مردم میدهد و با منت سنگین. ولی اگر این را باور کنیم که ثروت طبیعی که در منشور آمده مال مردم است، آنوقت همه مردم در یک تکه زمین به نامن تهران انباشت میکنیم، 9 میلیون نفر. یک انسانی که باید وقتش را برای کمال خودش بگذارد، شناخت خدا و انسان و تجلی گری اسمای الهی، 40، 50 سال باید برای 50 متر آپارتمان بدود. خب، معلوم است که غلط است دیگر. این همه زمین در کشور است، خدا برای کی گذاشته است؟ غیر از همین مردم؟ کافی است که ما طراحیمان را عوض کنیم، دانش هم به ما کمک میکند. نظریه ما را تائید میکند که این مدل شهرسازی غلط است. تمام ثروت کشور را در تهران انباشت کردهایم. مگر میتوان در تهران تولید کرد؟ فقط باید این دست آن دست کرد.
* تصمیم گیران کشور ما اصلاً دانش روز و مدیریت ندارند. احاطه به ثروت ملی ندارند و نمیدانند چه داریم و چقدر میارزد. مبانی را هم که گم کردیم و همه چیز مال حکومت و دولت است. الان 85 درصد ثروت کشور یا به نام دولت است یا در اختیار دولت است. دولت به معنای عامش است. چی در دست مردم است؟
* حالا رهبری را می گویند که در قبال مجلس خبرگان مسوول است. ولی رهبری هرچقدر اختیارات دارد همان قدر هم باید مسئولیت داشته باشد. این یک منطق عقلانی است. اگر هر جایی، نگوییم رهبری، مجلس....
* آن که مردم میخواهند. تمام شد. ما اینجا می گوییم حق مردم. مردم هر سیستم حکومتی خواستند، حقشان است. الزامی وجود ندارد. الا بالله باید این را بپذیرید.مثلاً مردم پاکستان به این نتیجه رسیدند که ما ولایت فقیه میخواهیم، محترم است. ولی برای تمام بشریت الزام نیست. هر حکومتی که بیاید، اصلاً مهم نیست کی بیاید، مردم انتخاب کردهاند، هر حکومتی آمد، تمام تصمیماتش باید اولاً مورد خواست مردم و ثانیاً مورد رضایت مردم باشد. خارج از این، اختیاری ندارد. این بحث مبنایی است. همه دنیا میتواند این را عمل کند. مردم ژاپن همه جمع میشوند یک سیستم حکومتی برای خودشان انتخاب میکنند، محترم است. ما نمیتوانیم بگوییم الا بالله باید بیایید و مثل ما شوید. حکومت جز تبعیت از مردم، وظیفهای ندارد. هر جامعهای سرنوشت خودش را انتخاب میکند. اگر کسی رفت و قوم لوط شد، سرنوشتش هم قوم لوط است.
* هدایت همین تبیین است دیگر. ببینید! آن تصویری که از حکومت دارید مشکل از همین جا در جمهوری اسلامی پیدا شد. می گوییم چون ما الان در حکومتیم، پس حقوقی علاوه بر آنچه مردم به ما دادهاند، داریم. پس میتوانیم مردم را کنترل کنیم، میتوانیم تحمیل کنیم. از همین جا اشکال شروع میشود. یک حکومت دو، سه تا کار بیشتر ندارد. اولاً باید ارزشهای مشترک را تبیین کند. اگر رفت یک ارزش من درآوردی را تبیین کرد، جامعه پس زد، نمیتواند بگوید جامعه مقصر است. چون این را از خودتان درآوردید. چند نفراز علما نزد من آمده بودند و صحبت زیاد کردند که تو لیبرال شدی و 45 دقیقه بار ما کردند. یکی از صحبتها این بود که تو راجع به حجاب اینگونه حرف میزنی. من توضیحاتی دادم و بعد یک سؤال کردم. گفتم یک کد بدهید که امیرالمؤمنین و پیامبر در خیابان حجاب زنها را کنترل کرده باشند. یک کد بدهید، بالاخره ما می گوییم پیرو پیامبر و امیرالمؤمنین هستیم. گفتند کد وجود ندارد ولی حکم حکومتی است. گفتم یعنی چی حکم حکومتی است؟ در عمل جواب هم ندارد و به ضدش تبدیل شده. قرار بود تبیین کنیم، حقایق را بگوییم و اجازه دهیم مردم رشد کنند. حکومت باید تبیین کند و موانع رشد را بردارد. موانع انتخاب آزاد را بردارد. بگذارد مردم آزاد انتخاب کنند. تا این را می گوییم، می گویند اگر مردم را آزاد بگذاریم، فاسد میشوند.
* قانون و قانونگذاری باید درجه آزادی را بالا ببرد. رشد و کمال انسانها را بالا ببرد. والا قانونی که رشد انسانها را سرکوب کند، قانون نیست. فهم مردم را خفه کند که قانون نیست. مشارکت و مداخله مردم را در تصمیمات کشور و فهم اقتصاد و سیاست خفه کند، آن قانون نیست. قانون باید آزادیبخش باشد و راه را باز کند.
* اگر تمام پیامبران در تهران جمع باشند و هیچکس دیگر هم نباشد آیا رفت و آمد میکنند یا نمیکنند؟ زندگی میکنند یا نمیکنند؟ محدودیتی حس میکنند؟ نمیکنند ولی زندگی میکنند و زندگیشان هم نظم دارد. اما رو به تعالیاند چون انسان متعالیاند. اصلاً یک ذره به حقوق دیگران تجاوز نمیکنند. از حق خودشان به خاطر دیگران میگذرند. ما قرار است یک چنین جامعهای بسازیم نه جامعهای که همه دستشان در جیب دیگری باشد. از همدیگر بکنند و همه نسبت به هم بدبین باشند. کینه و بداخلاقی درست شود. کجای این مال اسلام است؟ انسانهای رشدیافته میخواهیم که برادر باشند و کمال خودشان را در خدمت به دیگران جستجو کنند. بگوید کمال انسانی من در این است که به دیگران خدمت کنم. رفاه دیگران را تأمین کنم.
* من در دولت تندترین برخوردی که با یک وزیر کردم با وزیر ارشاد بود که چرا روزنامه شرق که به من توهین کرده بود را اجازه دادی که بسته شود. او میگفت که هیات نظارت بسته و من میگفتم که تو چرا داد نزدی؟ این ضبط است، سند است. چون می دانید که مذاکرات دولت سند است. بیرون هم اعلام کردم که من قبول ندارم. قوه قضائیه و جاهای دیگر ما داریم ضمن اینکه سال 78 برخوردی که با مطبوعات شد را یادتان رفته؟ در دوره ما آن شد؟ زمان آقای خاتمی مگر یکباره 50 تا روزنامه بسته نشد؟
سال 78 دوره آقای خاتمی است. دستگاه قضایی آمد 50 تا روزنامه را در یک روز بست. در کل دوره ما شاید یکی، دو تا روزنامه بسته شده باشد.
* اصلاً اینکه یک عده بگویند ما هدایت یافتهایم و ما باید بقیه را کنترل کنیم که منحرف نشوند. من می گویم ریشه استکبار و فسادها و دیکتاتوریها از اینجاست. هیچ پیامبری خودش را بالاتر از ناس ندانسته.
* یک موقع هست جامعه خودش یک تصمیم میگیرد و میگوید آقا اصلاً احمدی نژاد نباید بیاید. یک موقع یک عده نظرات شخصی و گروهیشان را به نام جامعه جا میزنند. نظرات جناحی که فرقی هم نمیکند دو تا جناح یکیاند و هر کدام بودند، عین هم عمل کردند. هر دوتاشون، عین هم هستند؛ حدف، حذف. من مخالف این هستم. من می گویم حتی اگر یک عقیدهای را نمیپسندید...
* خیلی جاهای قانون اساسی باید تغییر کند و نظام تصمیم گیریاش باید عوض شود. ببینید! اگر یک عده خودشان را مفسر رسمی یک عقیدهای معرفی کنند و دیگران را گمراه بمانند و در موضع قدرت هم قرار بگیرند یا به خودشان اجازه دهند نظراتشان را بر دیگران تحمیل کنند، این درست نقطه مقابل خواست خداست. این جامعه را نابود میکند.
* ما یک انسان طراز بالایی میخواهیم که با هر عقیده غیرتوحیدی مواجه شد، استدلالا او را رد کند. دنبال این بودیم. اصلاً فلسفه حکومت، برداشتن موانع رشد انسانهاست. فلسفه مدیریت این است. انسانها باید رشد کنند، بزرگ شوند، عظیم شوند. عقلشان، فکرشان، اندیشهشان، شخصیتشان بزرگ شود. این با محدودیت نمیسازد و اگر محدود کنید، طرف رشد نمیکند. فرض را بر این بگذاریم که ادعاها صادقانه است. این راه که درست ضدش است. اتفاقاً هرچه داریم جلوتر میرویم محدودتر میشود.
* سیر قوانینی که در این 40 سال تصویب شده، با یک نوسانات جزئی، همه در جهت کاهش اختیارات مردم و توسعه اختیارات حکومت است. یعنی سرجمع الان با 40 سال پیش نگاه کنید، مردم انقلاب خیلی آزادتر بودند. در تصمیم گیریها مشارکت داشتند و حرف میزدند. اظهار نظر میکردند الان دائماً اختیارات به حوزه حکومت، دولت، مجلس و نهادها آمده که دیگر میتوانند تک تک رفتار خصوصی مردم را کنترل کنند. غلط است، مسیر را اشتباه رفتهایم. بعد هم می گوییم چرا مشکلات جامعه حل نمیشود؟ چرا مردم راضی نیستند؟ چرا مردم همدلی نمیکنند؟
* با کدام دولت مثل ما برخورد کردند؟ تمام رسانهها. بدترین ظلم، ظلم رسانهای است. از سال 84 تا حالا دارند ما را مسخره میکنند. کدام حرف اصلی مرا پخش کردند که الان خود شما به عنوان یک رسانهای می گویید من ندیدهام و حق هم دارید. ما چقدر بحثهای نظری راجع به انسان کردیم. شاید 50 تا سخنرانی راجع به انسان دارم اما یک کلمهاش را منتشر نکردند. ما یک سیری را طی کردیم کهای کاش رسانهها از اول با ما همراهی میکردند. آنوقت الان این اتفاقات در کشور ما نمیافتاد. ولی همراهی نکردند چون رسانههای ما جناحی نگاه میکنند.
* ببینید! ما از سال 84 که آمدیم، دو تا جناح مخالف ما بودند. علنی هم گفتند در عمل هم هر نوع توانستند از قدرت رسمی و غیررسمی علیه ما استفاده کردند. از مجلس هفتمش که مدعی اصولگرایی بود پدر دولت را درآورد تا آقای لاریجانی که آخرش رئیس مجلس بود، پدر دولت را درآورد. جناح اصلاح طلب هم که از روز اول فحش دادند و اصلاً حرف گوش ندادند.
* ظهور انسان کامل اول باید در انسانها اتفاق بیفتد بعد به طور فیزیکی ببینیم. الان مشکل غیبت چیست؟ مشکل غیبت این است که ما نسبتی نداریم. اگر نسبت مثبت داشتیم که امام زمان دم دستمان بود. هر لحظه شما هر ارزش متعالی را در وجودتان ایجاد کنید به همان نسبت امام زمان در وجودتان ظهور کرده. خدا در وجودتان ظهور کرده. شما در یک لحظه دلتان به خاطر عدالت بتپد و از یک ظلمی به شدت ناراحت شوید، ظهور امام و خدا در وجودتان است.
* یکیش هم أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید است، دیگر. شما همین لحظه بگویید امام زمان، نمیشنود؟ میشنود. پاسخ میدهد. نزدیکتر از این چیزی هست؟ از اینجا امام رضا را صدا میزنید، به شما جواب نمیدهد؟ از این نزدیکتر ما داریم؟ شما هر لحظه تصمیم بگیرید امام برایتان ظهور کرده. ظهور نه فیزیکی که فیزیکیاش هم نزدیک است چون من تحولات اجتماعی را میبینم.
* اصلاً امام زمان نسبتش با آدمها متفاوت است؟کی میگوید متفاوت است؟ یعنی امام زمان را محدود میکند؟ قاطی کردیم ما. طرف آمده میگوید خدا هم از طریق مراجع کارش را انجام میدهد! گفتم تو دیگر خیلی پرتی. تو از طریق مراجع کارت را انجام میدهی، بسیار خوب. آیا خدا به مراجع محدود است؟ حتی خدا محدود به نواب عام است؟
* خدای متعال خودش امام زمان را مقرر کرده ولی باز خدا محدود به امام زمان نیست. خدا با تک تک انسانها میتواند ارتباط برقرار کند. این چه حرفی است که ما میزنیم؟ یعنی از آن طرفش غلط است. یعنی خدا و امام زمان را داریم محدود میکنیم. یکی از آقایان آمده بود و به ما میگفت هر انسانی میخواهد با امام زمان ارتباط برقرار کند از طریق مراجع. گفتم مبنای این حرف کجاست؟ یعنی امام زمان نمیتواند برود با رجبعلی خیاط و با آن قفل ساز و پیر پالان دوز یا در بیایان یک نفر را نجات دهد یا حتی یک نفر را هدایت کند؟ امام زمان نمیتواند؟ کی به شما گفته که امام زمان محدود است؟ این غلط است. شما حق ندارید امام زمان را محدود کنید.
* هرکسی که واجد شرایط بیشتری باشد. کسی توحید را مشکل دارد، ما اولین بحثمان با او راجع به توحید است. دعوا نداریم. منتها به شما بگویم انسان غیرموحد به معنای نظری و نه عملی. یعنی مشرک نظری تقریباً در دنیا نداریم. شاید معدود معدود است اما مشرک عملی فراوان. تقریباً موحد عملی کم داریم. این در عمل است. در نظر مشرکی وجود ندارد.در نظر همه خدای واحد را قبول دارند. یک عدهای در گذشته بودند که آنها هم الان دیگر نیستند. این پایه است. یعنی شما با یک میلیاردی مواجه نیستید. با معدودی مواجه اید که نظری توحید را قبول نداشته باشند. والا نوع انسانها توحید و خدای یگانه را قبول دارند و میپرسند. تجلیاتش را بحث میکنیم والا خدای یگانه را همه قبول دارند. عنایت میکنید؟بنابراین در اینجا ما خیلی مشکل نداریم. در بحث توحید که محور است زیاد مشکل نداریم. اتفاقاً در بحثهای بعدی که حالا عدالت و آزادی چیست باید بحث کنیم. کمااینکه خود جنابعالی هم بیشتر روی آزادیها صحبت کردید.
انتهای پیام/4