منطقه خاورمیانه همواره ازجمله مهمترین مناطقی بود که در طول تاریخ به خاطر اهمیت استراتژیکی که از جوانب مختلف ژئوپولتیکی و ژئواکونومیکی داشت موردتوجه قدرتهای جهانی قرار داشته و خواهد داشت. امروزه نیز بسیاری از قدرتهای بزرگ به طمع بازارهای فروش جذاب، ظرفیت ترانزیتی، منابع سرشار انرژی و فرصتهای سرمایهگذاری متوجه این منطقه شدهاند و سعی دارند به بهانههای مختلف از تمامی فرصتهای ممکن حداکثر استفاده را ببرند. چین که خود زمانی در حل مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود درمانده بود پس از طی یک دوره گذار حسابشده و
فائق آمدن بر مشکلات خود در زمان کوتاهی توانست راه چند قرن را در کمتر از 100 سال سپری کند و تبدیل به یکی از بزرگترین قدرتهای اقتصادی و سیاسی جهان شود و دامنه فعالیتها خود را در سراسر جهان تعریف کند. در همین راستا طبیعی است که یکی از اصلیترین مناطقی که موردتوجه چین قرار گرفت منطقه خاورمیانه باشد. این نوشتار سعی دارد پس از مرور اجمالی بر مسیر رشد و توسعه چین و تبیین جایگاه بینالمللی آن تا حدودی به مشغلههای خاورمیانهای آن بپردازد.
چین در دوره گذار
پس از اتفاقات موسوم به جنگ تریاک که در اواسط قرن 19 میان چین و انگلستان رخ داد و منجر به تحمیل قرارداد استعماری به چین شد، سقوط شانگهای و از دست رفتن هنگ کنگ و چند مرکز تجاری دیگر، چین را در آستانه یک بحران اقتصادی قرارداد که تا حدودی نیز اقتصاد چین را متأثر کرده بود. علاوه بر مشکلات اقتصادی که بهواسطه کاهش منابع نقره برای چین به وجود آمده بود، شیوع استفاده از تریاک نیز با تخریب بنیان اجتماعی، گریبان گیر چین شد. باوجوداینکه تلاشهایی برای خروج از این قرارداد صورت پذیرفت، اما نتیجهای جز وقوع جنگ دوم تریاک و تحمیل قراردادهای مشابه از سوی قدرتهای دیگر آن روز مثل آمریکا، روسیه و فرانسه نبود.
با روی کار آمدن مائو بار دیگر فرهنگ نظم که از شاخصهای اصلی تمدن چین هست مورد تأکید قرار گرفت و فضای سیاست و اقتصاد از سلطه و نفوذ گروههای مافیایی خارج شد و با استفاده از ظرفیتهای فرهنگی و قانونی و البته با ورزش همگانی، با خروج جامعه از رخوت و سستی که عمدتاً بهواسطه اعتیاد اقشار مردم به تریاک پیشآمده بود، شورونشاط و فعالیت خستگیناپذیر احیا شد و چین مجدد بهعنوان یکی از قدرتهای اقتصادی و سیاسی مطرح شد. باوجود برخی کجسلیقگیها که در شیوه اجرای این اصلاحات دیده میشد و تا حدودی زننده هم بودند، همین اصلاحات کجومعوج بودند که مقدمهای برای اقدامات و اصلاحات بعدی شدند. پس از مائو سیاستگذاران چینی در یکروند تدریجی با لغو مالکیت دولتی بر اراضی، میدان دادن به صنایع محلی کوچک در بخش خصوصی و واگذاری برخی از صنایع بزرگ و متوسط به دولتهای محلی، اقتصاد این کشور را به سمت بازارمحوری هدایت کردند و پس از رقابتی کردن اقتصاد و اصلاح نظام بانکی آینده اقتصاد چین را بهگونهای دیگر رقم زدند.
جایگاه چین در فضای بینالمللی
امروزه پس از حدود 50 سال، چین از سطح متوسطی که در اقتصاد جهانی داشت بدل به یکی از بزرگترین قدرتهای اقتصادی جهان شده است و درآمد سرانه شهروندان چینی در یک دوره 30 ساله 4/22 برابر شده و از 250 دلار در سال به 5600 دلار در سال رسیده است. اقتصاد چین از اقتصاد فئودالی و مافیایی، در دوران حکومت مائو به اقتصادی کاملاً دولتی و پسازآن بهنوعی اقتصاد دوگانه تبدیلشده است که در آن، اقتصاد بازار در چارچوب برنامه متمرکز دولتی جریان مییابد. در حال حاضر چین با تصاحب 4/15 درصد از اقتصاد جهان پس از آمریکا دومین کشور اقتصادی جهان است. سرعت رشد اقتصادی چین به حدی است که بسیاری آینده اقتصاد جهان را در اختیار چین میدانند و همین موضوع سبب میشود تا در عرصه قدرت سیاسی و نظامی نیز چین جزو برترینها و شاید در ادامه، برترین باشد.
چین پس از آمریکا و روسیه، سومین قدرت نظامی جهان بوده و با داشتن 280 کلاهک هستهای، پس از روسیه، آمریکا و فرانسه چهارمین کشور دارنده بیشترین سلاح هستهای است و از پیشتازان تحقیق و توسعه در عرصه تولید سلاحها بهروز نیز هست. از این حیث، چین به بازدارندگی نسبتاً مطمئنی رسیده تا قدرتهای دیگر به فکر تعرض به منافع سرزمینی و اقتصادی و سیاسی این کشور نیفتند. علاوه بر این، چاشنی توان اقتصادی نیز سبب شده تا بسیاری از کشورهای خرد و کلان از سراسر جهان و حتی بسیاری از قدرتهای بزرگ با در اختیار قراردادن بازارهای فروش جذاب و چاههای نفت و بندرها و یا مسیرهای ترانزیت بینالمللیشان به فکر برقراری ارتباطات چندجانبه با چین باشند. افول آمریکا و قدرت گرفتن رقبای دیگر نظیر
روسیه و چین و ظهور قدرتهای نوظهور فراوان، چه در عرصه اقتصاد و چه سیاست، همگی چالشهای جدیدی در فضای بینالمللی ایجاد کردهاند که همین امر نیز بر سرعت ارتقاء جایگاه بینالمللی این کشور افزوده است.
هرچند که در عرصههای مختلف سیاست و اقتصاد و مسائل نظامی کشورهای متعددی نظیر آمریکا، روسیه، هند، برزیل، آلمان، فرانسه، انگلیس، مالزی، اندونزی و حتی سنگاپور در یک رقابت جدی هستند، اما این رقابتها نهتنها روند پیشرفت چین را کند نمیکند بلکه فرصتهای نویی پیش روی این کشور قرار میدهد. چراکه گرفتاری بسیاری از کشورها جهان و حتی برخی از قدرتهای اقتصادی در موج جهانی بحران اقتصادی، درحالیکه چین به ساحل آرامش تکیه زده بود، سبب شد تا کشورهای بسیاری برای بازیابی توان اقتصادیشان به طُرُق مختلف برای رسیدن به پیمانها و قراردادهای کوتاهمدت و بلندمدت اقتصادی با چین تلاش کنند. حجم بالای اقتصاد چین به آن ظرفیت بهرهمندی از تمامی این فرصتها در گسترهای جهانی، از آمریکای لاتین و آمریکای شمالی تا اروپا و آفریقا و آسیا را داده و چین توانسته است با بهرهگیری از این فرصتها، بیشازپیش به توان اقتصادی خود بیفزاید و همچنین از ارزشافزوده آن در مسائل سیاسی نیز استفاده کرده و از توان اقتصادی خود بهعنوان یک برگ برنده در معاملات و یا یک اهرم فشار در تقابلات استفاده کند.
فرصتطلبی محافظهکارانه
ازجمله جدیدترین موارد بهرهمندیهای چین از فرصتهای ویژه، خرید
نفت ارزان از ایران و
ونزوئلاست. با توجه به تحریم این دو کشور از سوی آمریکا و منع خرید برای سایر کشورها سبب کاهش قیمت نفت در این دو کشور شده و معافیت چین از برخی تحریمها و در مواردی بیاعتنایی نسبت به مواضع و سیاستهای آمریکایی و گستردگی صنایع این کشور که نیاز آن به نفت را بیشتر کرده و سیاستگذاری منطقی که سبب شده تا صنایع نفتی چین با ساختار نفت کشورهای مختلفی سازگار باشد تا بتواند از سبدهای مختلفی خرید کند تا گرفتار وابستگی به یک کشور خاص نشود. اما بههرحال چین هنوز به نقطه ثباتی در جایگاه بینالمللیاش نرسیده است و از طرف دیگر رقیب اصلی او، آمریکا، متحدین و وابستگان بینالمللی زیادی دارد که به همین دلیل، چین مجبور است محتاطانهتر عمل کند تا گرفتاریهای جدی گریبان گیرش نشده و روند رشدش متزلزل نگردد. به خاطر همین مسئله است که در قبال تحریمهای ظالمانه آمریکا علیه ایران و همچنین تحریمهای روسیه و کره شمالی با اتخاذ سیاست کج دار و مریز، یکی به نعل و یکی به میخ میزند و اقدام جدی و قاطعی برای حمایت ازیکطرف و تقابل با دیگری انجام نمیدهد.
البته که مسئله تهدیدات سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی آمریکا علیه چین صرفاً یک بهانه نبوده و
بسیار جدی است. درواقع آمریکا از ائتلاف و اتحاد میان روسیه، چین و ایران- که هر سه کشور خواهان دگرگونی اساسی در نظم سیاسی و اقتصادی بینالمللی هستند-، بسیار بیمناک است و دست به هرکاری می زند تا جلوی این اتفاق را گرفته و با آن مقابله کند، چه بهصورت تضعیف و منزوی کردن تک تک این کشورها که بهواسطه تحریمهای اقتصادی اتفاق میافتد و چه بهصورت دشمنتراشیهایی که از طریق رواج ایران هراسی، روس هراسی و چین هراسی در جهان و خصوصاً میان کشورهای منطقه پیگیری میکند که سفرهای دورهای پمپئو به آسیای مرکزی از مصادیق این برنامه عمل است و چه بهصورت سنگاندازیهایی که با ایجاد مشغلههای جدیدتر و بیشتر سبب سلب تمرکز از این کشورها برای رسیدن به یک درک مشترک و برنامه اقدام مشترک ترتیب میدهد. بنابراین کشوری مثل چین که شتاب خوبی در جهت ارتقاء همهجانبه بینالمللی خود گرفته است سعی میکند با رویکردی محافظهکارانه از تبعات نامطلوب احتمالی اقداماتش پیشگیری کند.
استفاده کامل از فرصتهای موجود
علیرغم این رویکرد محافظهکارانه، هیچیک از اینها نتوانستهاند فعالیتهای گسترده چین را متوقف کنند. این روزها چین درحال پیگیری کلان پروژههای بینالمللی نظیر پروژه «یک پهنه، یک راه» است که عنوان پروژه جاده ابریشم هست و بسیاری از کشورهای آسیایی و اروپایی ازجمله
ایتالیا به آن پیوستهاند و اخیراً فرانسه نیز از طرف چین برای پیوستن به این پروژه دعوتشده است. طبیعی است که چنین کلان پروژه بینالمللی که مناطق پر چالش خاورمیانه، قفقاز، بالکان و اروپای شرقی را نیز درگیر خود کرده است از سوی آمریکا مورد مناقشه واقع بشود و سعی کنند سهمی در آن داشته باشند وگرنه زیر میز بزنند. البته مطابق انتظار و با توجه به رویکرد محافظهکارانه چین، قطعاً سهم آمریکا نیز از این کلان پروژه محفوظ است.
علاوه بر این، در پروژههای بسیاری در سراسر جهان و خصوصاً منطقه خاورمیانه و خلیجفارس جای پای چین دیده میشود که از این قبیل میتوان به احداث بندر و بارانداز گوادر در پاکستان،- که از رقبای جدی بندر چابهار در منطقه نیز هست-، اشاره کرد. این بندر که در جنوب شرق پاکستان و در حاشیه دریای عمان و نزدیکی مرز ایران واقعشده توسط مهندسان چینی در حال تجهیز و توسعه است و ظرفیت بسیار زیادی در جذب سرمایه و تبدیلشدن به هاب اقتصادی منطقه دارد. خصوصاً احداث خط ریلی و جاده ترانزیتی که علاوه بر دریا از خشکی هم این بندر را به چین وصل میکند، میتواند بر اهمیت و رونق این بندر بیفزاید.
اتحادیه عرب نیز بسیار علاقهمند است تا به همکاری راهبردی و همهجانبه و توسعه مشترک با چین اقدام کند و سیامین نشست اتحادیه عرب در پایتخت تونس فرصت خوبی برای پیگیری توافقات گذشته و برنامهریزی برای برنامههای آینده میان رئیسجمهور چین و سران اتحادیه عرب بود.
اما شاید مهمترین نقشی که چین در خاورمیانه میتواند ایفا کند تا تأثیر بینالمللی بسیار کلانی نیز داشته باشد مسئله بازسازی سوریه است. با توجه به اینکه کشورهای درگیر در مسئله سوریه در شرایطی نیستند که بتوانند از پس مخارج بازسازی سوریه برآیند، فرصت بسیار مغتنمی برای چین بهدستآمده است تا بتواند بدون اینکه کوچکترین هزینهای در دوران جنگ داخلی سوریه متحمل شده باشد، سر بزنگاه و موقع تقسیم غنائم سر برسد و بهصورت مشروط و در صورت دریافت سهم قابلتوجهی از منافع سرمایهگذاری در این کشور اقدام به سرمایهگذاری برای بازسازی سوریه بکند. هرچند که فعلاً قرارداد رسمی یا ورود جدی به این مسئله نشده است.
مباحث مطرح شده در این نوشتار، فقط موارد کلانی از نقش چین در تحولات منطقهای بودند. موارد خرد بسیاری در حوزههای مختلف، تجاری، کشتیرانی و حملونقل، سرمایهگذاریهای خرد و کلان خصوصی و دولتی در پروژههای عمرانی و صنعتی مختلف اعم از ترمیم و تجهیز بندرها و احداث پالایشگاه و یا حتی مزارع انرژی خورشیدی و نیروگاههای هستهای که ایران و عربستان نیز از مشتریهای چینیها هستند.
انتهای پیام/4