به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خراسان تایم به نقل از زن امروز، محرم، همانقدر که ماه ندبه و اشک و ماتم و عزاست، ماه آگاهی و بصیرت و عقلانیت نیز است. باید دانست و آموخت و به کار بست؛ باید دید و شنید و فراگرفت؛ باید آگاهانه انتخاب کرد و جلو رفت و دین را باور کرد. در همین راستا، پایگاه تحلیلی- خبری مهرخانه نیز تلاش دارد در این ایام، به سراغ کتابها و نوشتههایی که راهنما و ترسیم موقعیت است، رفته و در یادداشتهایی به آموزههای زنانه عاشورا و الگوهای آن اشارهای هرچند مختصر داشته باشد.
در این یادداشت نگاهی داریم به کتاب «زنان عاشورايي» نوشته حسين دوستي که انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آن را به چاپ رسانده است.
نویسنده کتاب معتقد است دین اسلام و انقلابی که برپا کرد، از زنان انسانهايي فداكار و ايثارگر و با شهامت ساخت كه در پيروزي مسلمانان نقش بهسزايي داشتند. اين زنان علاوه بر اينكه در وجوه مبارزه، علم و تقوا، آشكارا نقش داشتهاند، فرزنداني مجاهد، متقي و بزرگوار تربيت کردند و در اعتلاي خانواده و فعاليتهاي همسرانشان سهمي چشمگير داشتند.
این کتاب به زنانی اشاره دارد که هریک به نوعی در واقعه عاشورا نقش داشتند، بعضی پیش از واقعه و برخی در میان حادثه و برخی، پس از آن. زنان محترمي كه با تلاشها و مقاومتها و نبردها و صبوريهاي خود، نقشي سترگ در حماسه كربلا داشتنهاند.
الف- قبل از عاشورا
تعدادی از زنان کمتر شناختهشده در کتاب عبارتاند از:
همسر حبيببنمظاهر
زمانی که نامه امام حسین علیهالسلام بعد از حرکت از مدینه به کوفه و حبیببنمظاهر رسید؛ همسرش رو به او گفت: «تو را به خدا اي حبيب! در ياري حسين كوتاهي مكن» و ادامه داد: «آيا سخن رسول خدا را در حق حسين بن علي و برادرش فراموش كردهاي كه فرمود: اين دو فرزند من، دو سيد جوانان بهشتند! حال فرزند رسول خدا از تو ياري خواسته و تو جواب نميدهي؟» و هنگامي كه حبيب آماده رفتن به كربلا بود گفت: «اي حبيب! تو را به خدا قسم، اگر به خدمت حسين شرفياب شدي، به نيابت از من دست و پايش را ببوس و سلام مرا به حضورشان برسان».
ماريه
ماريه بنت منقذ يكي از زنان شهر بصره است كه به امام علي علیهالسلام ارادت ویژه داشت و خانهاش را محل تجمع شيعيان قرار بود. فعالیتهای ماریه به حدی بود که زمانی که ابنزياد تازه به حكومت كوفه منصوب شده بود، به حاكم بصره نوشت كه مراقب رفت و آمدهايي كه به آن خانه ميشود، باشد. از میان حاضران در منزل ماریه، يزيد بن ثبيط بود که به همراه دو تن از فرزندان و سه تن از غلامانش به دنبال امام حسين علیهالسلام شتافت و در منزل ابطح به امام علیهالسلام ملحق شد.
طوعه
او قبلاً كنيز اشعث بن قيس بود و زمانی که اشعث او را آزاد كرد با اُسيد خضرمي ازدواج نمود. طوعه از زنان كوفه و طرفدار اهلبيت بود. وقتي مسلم بن عقيل بر اثر بيوفايي كوفيان، تنها ماند، طوعه، مسلم را در خانه خود پناه داد.
رويحه
رويحه، دختر عمر بن حجاج و همسر هاني بن عروه است که در دفاع از مسلم ابن عقیل توسط ابنزیاد به شهادت رسید. يحيي بن هاني بن عروه، پسر هانی نیز در روز عاشورا در گروه ياران امام حسين علیهالسلام به شهادت رسيد. گفته شده است که رویحه در ماجرای عاشورا در گروه عمر بن سعد بود اما او نیز مانند همسر و پسرش در دوستي اهلبيت پيامبر صادق بود.
ب- حضور زنان در جريان عاشورا
زنان در ماجراي عاشورا، گويي قلب هستي و كانون دين و محبت بودند. در این میان مصيبت و مسئوليت زنان، بيشتر از مردان بود. وحشت از اسارت و تصور ايام غمانگيزي كه پيشبيني ميكردند، آنان را سخت مضطرب و انديشناك كرده بود و نيز رجالههاي كوفه كه همراه قشون عمربن سعد آمده بودند، هر چندي يكبار با حملههاي تهديدي و ايذايي، وحشت آنان را دو چندان ميكردند. مصيبت ديگر آنان، مراقبت از بچهها و نگاهداري آنان بود، مخصوصاً بچههايي كه هنوز سني نداشتند و از هول عطش بيتابي بيشتري نشان ميدادند و به صداي بلند گريه ميكردند.
فضه
همراه زينب در اين مسير عاشقانه، زناني در سن شصت و هفتاد هم حضور داشتند که پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را درك كرده و با پيامبر و خانواده او زندگي كرده بودند. يكي از اين زنان، فضه نوبيه است. زنی که پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به زهرا سلاماللهعلیها معرفي كرده بود تا در كار پرمشقت خانه به او كمك كند. او بعد از وفات حضرت زهرا سلاماللهعلیها، در خدمت حضرت زينب سلاماللهعلیها بود و در كربلا به همراه اهل بيت، يار و غمخوار زينب و كاروانيان بود. فضه حافظ قرآنی بود که جز به قرآن تكلم نميكرد.
روضه
بانوي ديگري كه همراه زينب سلاماللهعلیها در كاروان كربلا حضور داشت، روضه، خدمتكار خانه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله وسلم بود. او اولين كسي بود كه به مردم ياد ميداد چگونه بر پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم وارد شوند و چگونه او را صدا بزنند.
مليكه
مليكه بنت علقمه، در حبشه خدمتكار جعفر بن ابيطالب بود و هيچگاه از درگاه و ولايت دور نشد. او در ماجراي كربلا، دوشادوش زينب سلاماللهعلیها ره ميسپرد و رنجها را به جان ميخريد و در دفاع از حريم اهل بيت، مشقتها را تحمل ميكرد.
سلمي
چهارمين زني كه همراه زينب سلاماللهعلیها در مسير كاروان كربلا عاشقانه طي طريق ميكرد، سلمي بود که خدمتكار صفيه بنت عبدالمطلب بود.
فاطمه
همسر گرامي حضرت سجاد علیهالسلام و دختر امام حسن مجتبي علیهالسلام از زنان با عظمت شيعه است که به همراه شوهرش امام زين العابدين علیهالسلام و فرزند ارجمندش امام محمد باقر علیهالسلام در كربلا حضور داشت. او نیز پس از واقعه عاشورا در سلك اسيران به شام رفت و در همه مصيبتها با ديگر اهل بيت شريك بود. چه گذشت بر اين بانوي گرامي، وقتي كه شوهر بيمار خود را در زير غل و زنجير بالاي شتر نگريست، و طفل چهار ساله خود را گرسنه و تشنه يافت و خودش را محتاج پارچهاي ديد كه خود را از ديد نامحرمان بپوشاند، و از طرف ديگر، سرهاي خويشاوندان خود را بر نيزه ديد؟
زينب صغري
دختر امام علي علیهالسلام است كه به همراه شوهرش، محمد بن عقيل بن ابيطالب در كربلا بود. پس از شهادت محمد بن عقيل، به همراه اهل بيت به اسارت به شام رفته و رنج اسيري كشيد. پس از مراجعت به مدينه، با فراس بن جعده بن هبيره مخزومي ازدواج كرد.
رمله (نجمه)
رمله و به قولي نجمه، مادر قاسم بن الحسن علیهالسلام است كه در كربلا به همراه فرزند رشيدش حضور داشت و جناب قاسم در ركاب عموي خود به درجه شهادت نايل آمد.
ام الثغر
نامش خوصا دختر عمرو بن عامر كلابي است. ابوالفرج در مقاتل الطالبين گويد: عقيل بن ابيطالب او را تزويج كرد و جعفر از او متولد گرديد. اين مادر و پسر هر دو در كربلا حضور داشتند و جعفر در ركاب امام حسين علیهالسلام به شهادت رسيد.
حسنيه
او خدمتكار خانه امام زينالعابدين علیهالسلام بود. مينويسند: حسنيه كنيزي بود که به عقد مردي به نام سهم درآمد. پسري بنام مُنْجِح از او متولد شد. مادر و پسر به همراه خاندان پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به كربلا آمدند و مُنجح به درجه رفيعه شهادت نائل آمد و مادرش به همراه اهل بيت به اسارت به شام رفت.
فكهيه
او همسر عبدالله بن اريقط است. اين زن، خدمتكار خانه جناب رباب سلاماللهعلیها بود. او از عبدالله، پسري به نام قارب داشت كه در كربلا شهيد شد و فكهيه نيز به همراه رباب، در سلك اسيران اهلبيت به شام رفت.
ج- بعد از عاشوراي شصت و يكم هجري
غروب روز عاشورا، سپاه عمر بن سعد به طرف خيمهها هجوم آوردند. از مردان بنيهاشم كسي جز امام سجاد علیهالسلام، زنده نبود. دور ديگري از فاجعه كربلا آغاز شده بود: غارت و اسارت. در اين صحنه نيز، زنان شجاع اهل بيت، هركدام به تنهايي، حماسهها آفريدند. گويي همه تاريخ و همه هستي در آن صحرا خلاصه شده بود و اين صدايي مظلومانه بود كه از حنجره زنان و كودكان معصوم بر آن بيابان طنينانداز ميشد.
فاطمه
فاطمه دختر بزرگ امام حسين علیهالسلام نیز مانند دیگر زنان اهل بيت در زندگياي پرحادثه، زيست. فاطمه باري سنگين از مصيبتها و رنجها را بردوش كشيد و سرانجام به همراه كاروان اسيران، عازم كوفه شد. او در كوفه به سخنراني پرداخت و به افشاي ماهيت كوفيان سخن گفت: «ديروز جدّ ما را كشتيد و هنوز خون ما از شمشيرهايتان ميچكد و اكنون از ريختن خون ما و چپاول و غارت اموال ما خشنود ميشويد. اي اهل كوفه، هلاكت بر شما باد! اينك منتظر لعنت وعذاب خدا باشيد كه به همين زودي، پي در پي بر شما خواهد شد».
مورخان، فاطمه دختر امام حسين علیهالسلام را مادر انقلابيها مينامند؛ چراکه فاطمه با حسن مثني، فرزند امام حسن علیهالسلام ازدواج كرده بود و از او فرزنداني داشت که سلسله قيامهاي علوي كه برضد بنياميه و بعدها بر ضد بنيعباس انجام ميگرفت، همه از نسل نخستين انقلابي علوي، محمد معروف به نفس زكيه كه محمد فرزند عبدالله بن حسن مثني؛ يعني از نسل فاطمه دختر امام حسين علیهالسلام است، آغاز شد.
لبابه
او بانوي حرم قمر بنيهاشم ابوالفضل العباس علیهالسلام و دختر عبيدالله بن عباس و امحكيم است. حضرت ابوالفضل، از اين بانو، دو فرزند بنام فضل و عبيدالله داشت. ابونصر بخاري گويد: «بعد از شهادت حضرت ابوالفضل، لبابه با زيدبن حسن بن علي علیهالسلام ازدواج كرد و از او نيز دو فرزند به دنيا آورد».
امسلمه
او همسر پيامبر گرامي اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود که بعد از خديجه سلاماللهعلیها ميان زنان پيامبر مقام والايي داشت و منزلتش نزد آن حضرت برتر و مقدم بود. از امام صادق علیهالسلام روايت شده است كه فرمودند: «حسين علیهالسلام هنگامي كه به سوي عراق روان شد، نامهها و وصيت خويش را نزد ام سلمه به امانت گذاشت و چون علي بن الحسين علیهالسلام از اسارت شام به مدينه برگشت، امسلمه آنها را به او تسليم كرد». ام سلمه عشق و علاقهاي خاص به امام حسين علیهالسلام داشت و اشعار زير را وقتي كه امام علیهالسلام را در آغوش ميگرفت، ميخواند: «پدرم فداي پسر علي باد. تو به خير و نيكي آكندهاي. در تيزي و استواري مانند گياه خاردار و همچون سرور بينا و آگاه قوم باش».
صفيه (دختر عبدالله عفيف)
پس از عاشورا، ابنزياد به مأموران خود دستور داد تا مردم را در مسجد كوفه جمع كنند. همه در مسجد جمع شدند. ابنزياد بالاي منبر رفت و شروع به صحبت کرد. ناگاه از ميان جمعيت صدايي در مسجد پيچيد و سكوت سنگين مسجد را در هم شكست: «اي پسر مرجانه، دروغگو و فرزند دروغگو، تويي و پدرت و كسي كه تو را به حكومت عراق فرستاده و پدرش. آيا پسران پيغمبر را ميكشيد و دم از راستگويي ميزنيد؟»
شرنگي دردآلود بر كام ابنزياد نشست و تلخي كشندهاي وجود منفور او را در خود گرفت و سكرات لحظات گذشته را از سرش پراند. اين صداي كيست كه بي هيچ رعب و وحشتي، بر سر او فرياد ميكشد؟ همه مردم كوفه اين فريادزننده را ميشناختند. او عبدالله بن عفيف الازدي بود. پيرمردي كه دوست و يار علي علیهالسلام بود. يك چشمش را در جنگ جمل از دست داده بود و چشم ديگرش را در جنگ صفين. ابنزياد كه سراسيمه شده بود و دوباره طعم تلخ شكست را ميچشيد، فرياد زد او را بگيريد. بعد از مدتي، سواران ابنزياد خانه عبدالله بن عفيف را محاصره كرده و با سواران قبيله ازد به نبرد پرداختند. كثرت تعداد سواران ابنزياد سبب شكست محاصره شد و آنها درصدد شكستن در خانه عبدالله شدند. دختر عبدالله كه شاهد ماجرا بود، پدر را آگاه ساخت. عبدالله گفت: «دخترم نترس! شمشير مرا بده و از اطرافم مواظبت كن». دختر شمشير را به دست پدر داد و مرد نابينا كه سالها بود شمشير به دست نگرفته بود، درحاليكه رجز ميخواند، شروع به جنگ کرد. با نزديكتر شدن مأموران ابنزياد، دختر، عبدالله را باخبر ميكرد و با بلند شدن صداي دختر، انگار فرمان فرمانده صادر شده باشد، عبدالله به حركت در ميآمد. اما سرانجام مأموران ابنزياد موفق به دستگيري او شدند. به دستور ابنزياد، سر از تن عبدالله بن عفیف جدا شد.
مؤلف رياحين الشريعه ميگويد: ابنزياد دستور داد اين دختر را براي خاطر اينكه در جنگ پدرش با مأموران، پدر را راهنمايي میکرد، زنداني كردند؛ اما به دستور سليمان بن صرد خزاعي مردي به نام طارق او را از زندان نجات داد و دختر، مخفيانه به قادسيه رفت.
املقمان
او دختر عقيل بن ابيطالب و خواهر مسلم بن عقيل بود. زني دانشمند، خردمند، سخنور و شجاع بود و در ميان زنان بنيهاشم به سخنوري و فصاحت و رواني بيان شهرت داشت. وقتي كاروان بازماندگان فاجعه كربلا به مدينه رسيدند، املقمان گروهي از مردم مدينه را به استقبال آن كاروان مصيبتزده تهييج كرد و با آن گروه به پيشواز آمد و براي مردم، اين اشعار را خواند: "چه خواهيد گفت، اگر پيامبر به شما بگويد: شما كه آخرين امت من بوديد، با خانواده و فرزندان من، پس از من چگونه رفتار كرديد که عدهاي از آنان در خون خود آغشته شدند و عدهاي به اسارت رفتند؟"
* حسین دوستی، زنان عاشورایی؛ معاونت روابط عمومی و انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1383.
منبع: پایگاه زن امروز