اتفاق پشت اتفاق... حادثه پشت حادثه...
چند وقتی است یا بهتر بگویم چند سالی است که حوادث و اتفاقاتی که گاها به ظاهر عوامل آن سهوی است بر کشور و ملت ایران سایه انداخته، اگر بخواهیم به دید مثبت و از نگاه باز به آنها دقت کنیم میتوان گفت که این حوادث تازه نیستند، اینها سابقهدارند یا اصلا میتوان گفت که از این گونه حوادث در سرتاسر دنیا اتفاق میافتد و ما هر روز شاهد این سری وقایع بعضا عجیب در سرتاسر دنیا هستیم، اما....
با مواجه شدن با این حوادث حس عجیبی درون انسان را فرا میگیرد. دلیل اینگونه حوادث چه میتواند باشد؟ اگر این حوادث در گذشته و یا در خارج از مرزها اتفاق میافتد چرا برای ما تبدیل به یک عادت شده؟ چرا هیچ برایمان سوال نشده دلیل تواری در وقوع آنها چیست؟ چرا هیچگاه هیچ سازمان و نهادی مسئولیت اینها را برعهده نمیگیرند؟ چرا همگی این سری اتفاقات را بلایای طبیعی میخوانند؟
آیا به راستی اینها همگی وقایع طبیعیاند؟ آیا هیچ یک از ما مسئول هیچکدام از آنها نبودیم؟
با نگاهی سطحی متوجه خواهیم شد که شروع این سری حوادث از حادثه تلخ پلاسکو بود که بعد از آن نهادها لیست اخطارهایی با تعداد بیش از ده مرتبه را رو کردند و مدعی شدند آنها اخطارشان را داده بودند و کسی به حرف آنان عمل نکرده بود!
اما چرا هیچگاه هیچ فردی به صورت جوانمردانه و متعد مسئولیت این حوادث را برعهده نگرفته و نگفته اگر من و سازمان من فلان کار را درست انجام میداد و متعهد بود این اتفاق رخ نمیداد! واقعا چرا؟ چرا دیگر هیچ چیز برایمان ارزش ندارد؟ چرا دیگر مسئولیت نمیپذیریم!
جایی میخواندم در یکی از کشورهای آسیای شرقی فردی از مسئولین یکی از شرکتهای هواپیمایی، تنها به دلیل اینکه در یکی از پروازهای شرکت او 20 دقیقه تأخیر در پرواز رخ داده، از سمت خود استعفا داد! متوجه شدید؟ استعفا...
آن وقت ما خود را مسلمان میدانیم اگر پست او را داشتیم و همین اتفاق برای شرکت ما رغم میخورد ککمان هم نمیگزید! آیا به راستی ما به فرمان اسلام و قرآن عمل میکنیم یا او که اصلا واژه و تعالیمی مانند مساوات، عدالت، برابری و مسئولیت پذیری حتی به گوشش هم نخورده است؟
نمیدانم...
انتهایپیام/2/