یكى از مشكلات بزرگ اجتماعى كه همواره انسان دچار آن بوده و هم اكنون با تمام پیشرفتهاى صنعتى و مادى كه نصیب بشر شده نیز با آن مواجه است، مشكل فاصله طبقاتى است.
به این معنى كه فقر و بیچارگى و تهیدستى در یك طرف و تراكم اموال در طرف دیگر قرار گیرد. عدهاى آن قدر ثروت بیندوزند كه حساب اموالشان را نتوانند داشته باشند و عده دیگرى از فقر و تهیدستى رنج برند، به طورى كه تهیه لوازم ضرورى زندگى از قبیل غذا و مسكن و لباس ساده براى آنان ممكن نباشد.
گرچه در گذشته این اختلاف در جوامع انسانى بوده است ولى باید گفت متأسفانه در زمان ما این فاصله طبقاتى به مراتب بیشتر و خطرناكتر شده است. زیرا از یك سو، درهاى كمکهاى انسانى و تعاون به معنى حقیقى، به روى مردم بسته شده و رباخوارى كه یكى از موجبات بزرگ فاصله طبقاتى است با شكلهاى مختلف به روى آنها باز است.
یکی از مهمترین اقدامات، توانمندسازی افرادی است که به دلایل موقعیت جغرافیایی، اجتماعی و غیره فرصت و ابزار لازم برای کسب درآمد را نداشتهاند. دولت باید سعی کند ساز و کارهای اقتصادی و تولیدی را به سمتی ببرد تا این افراد هم وارد چرخه و بازی اقتصادی شوند زیرا بیشتر افراد باهوش، استعداد و توانایی جسمی خدادادی بالفطره برای کسب درآمد و ثروت دارند و شکوفایی آن نیازمند فرصت و امکانات اجتماعی و بستری مناسب است که دولت باید مهیا کند.
شرایطی که برای ثروتمندان وجود داشته باید برای افراد با درآمد کم فراهم شود یعنی توانایی، ابزار لازم، دانش لازم، تکنولوژی لازم و غیره در اختیار این افراد قرار بگیرد. اما آموزش عالی این کارها را انجام نداده است و ساختار و شرایط تولید هم این فرصتها را ایجاد نمیکند و ساختار تصمیمگیری در عرصهی اقتصادی به گونهای است که نه تنها این شکاف را کاهش نمیدهد بلکه آن را تشدید میکند.
در همه جای دنیا از مالیات به عنوان ابزاری برای کاهش اختلاف استفاده میشود. ثروتمندان مالیات بیشتری پرداخت میکنند و از طریق باز توزیع آن به افراد کمدرآمد، فاصله کمتر میشود اما راهکار اصلی این نیست و در واقع یک راه انحرافی میباشد. این کار سبب میشود که دایما مداخلات دولت بیشتر شود و به افرادی که دارای درآمد بیشتری هستند یک امتیاز منفی بدهد و به افراد کمدرآمد امتیاز مثبتی تعلق گیرد.
انتهایپیام/2/