چند روز اخیر عکسی در فضای مجازی منتشر شد که اسارت یک نیروی سپاه قدس به دست داعش را نشان میداد، بعد ازآن هم عکس تن بیسر این اسیر را دیدیم و فهمیدیم که او محسن حججی از نجف آباد اصفهان است. همان شهیدی که در سالهای پیش در جنگ نرم و خودسازی در مناطق محروم به شدت تلاش کرد و از سیمهای خاردار نفس خود، عبور کرد تا توانست به سیمهای خاردار بیرونی برسد. محسن جان آن لحظه که در مناطق محروم زیر آفتاب داغ برای محرومیتی که کسی به فکرشان نیست، قدم برمیداشتی. آیا فکرش را میکردی که روزی تمام موانع شهادت را برداری و به شبیهترین شکل مثل امام حسین (ع) به شهادت برسی و سرت از تنت جدا شود و داغها بردل بگذاری و کسانی برایت عزا بگیرند و کسانی برایت پست اینستاگرام وتلگرام وغیره بگذارند و کسانی هم خود را تافته جدا بافته از تو بدانند و بگویند به ما چه ربطی دارد که او رفت و دشمن هنوز در مرز نیست و جرأت ندارد به مرز نزدیک شود و شهید حججی بیفایده رفت و دیگریها نیش و کنایه به همسر صبورت بزنند و اورا مزمت کنند. هرچند میدانم که تو همانقدر مظلوم هستی، همانقدر هم شفیع هستی و حتی کسانی که با تو دشمنی هم دارند، برای آنها هم جنگیدی. برای آن دختری که هشتگ میگذارد و کار تو را بیفایده جلوه میدهد هم رفتی. هرچند آن دختر نمیداند برای چه رفتی، نه رفتن مادی تورا میفهمند، نه رفتن معنوی تورا میفهمد. از رفتن مادی تو فقط پول مدنظرش است و از نظر معنوی هم برای کار تو جایگاهی در اعتقاداتش نمیبیند اما تو اعتقاداتت آنقدر گسترده است که نهتنها برای آن دختر، بلکه برای فرزند و فرزندان آن دختر هم ارمغانی آوردهای و آنها متوجه نیستند ولی تو این را به خوبی میدانی و به خوبی میدانی که امنیت چیست که برایش رفتی و جنگیدی. این من هستم که قدر امنیت را نمیدانم و نمیروم و جرأت ندارم تا مرز بروم و خود را فقط درگیر کردهام. خود را آنقدر درگیر کارهای بیهوده کردهام که اگر به واقعیت هم به آن نگاه کنیم نه کار فرهنگی محسوب میشود و نه کارجهادی تنها یک کار برای دلخوشی برای اینکه بگویم من کارکردهام و در درون خود غرورداشته باشم اما تو اینطور نبودی، تو رفتی و طی چندسال پیش آنقدر خودسازی کردی که خداکند برایت عزت را کنار گذاشت و آنقدر عزتمند شدی که هرکس فیلم خداحافظیت را ببیند. ناخوداگاه اشکهایش جاری میشود، حتی آن کسی که کار تو را بیفایده میشمارد. هم در خلوت خود فیلم اسارتت فیلم خداحافظیت را میبیند، عقدههای دل را خالی میکند و میگرید و این چنین هستی. محسن جان برایمان بگو چه کردی که حتی عزتت و حتی چهرهات هم انسانها را به خود امیدوار میکند و باعث میشود همه به فکرخود بیفتند و باعث میشود دلشان آنقدر نرم شود که اشکهایشان جاری شود. شهید محسن، راستی از پسرت خبر داری از علی آقا همان پسری که برایت گریه میکند همان پسری که از دامن پدری مظلوم اما مقتدر مثل تو و دامن زنی صبور مثل همسرت به وجود آمده است. علی تو هم مثل رقیه کربلا سه ساله است و تو هم پدر رقیه به شهادت رسیدی. خوشا به حالت شهید محسن میدانم که میبینی چه میکنیم. تو برایمان دعاکن، تو نگاهمان کن تا ما هم کمی از این خمودگی و تنبلی دربیاییم و به معنای واقعی کلمه تلاش کنیم و تلاش کنیم تا به شهادت برسیم. شهید محسن لحن صدایت وقتی در مورد کارجهادی صحبت میکردی آنقدر پاک بود که میشد فهمید این صدا از درون کسی میآید که به فکر شهادت است. دعاکن ماهم به فکر شهادت باشیم.
شهادتت مبارک.
کلمات کليدی: خراسانتایم , مدافعانحرم , مجسنحججیپور