دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۸:۵۳
گزارشی از تشییع پیکر شهدا در بیرجند

روایتی از پروانه‎های گمنامی که هیچ کس از عشقشان خبردار نشد

چقدر تپش‎های دلم لحظه‎ها را برایم شمرد و اشک و آه و تباهی کردند و دلداری‎ام دادند زمانی که باران تابوتت روی دستان مردمان این دیار بر خود می‎بالید با ناباوری آغوش گرم مادری بی‎صبرانه انتظارت را می‎کشید و پدری نظاره‎گرت..
روایتی از پروانه‎های گمنامی که هیچ کس از عشقشان خبردار نشد
 
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خراسان تایم به نقل از خبرگزاری فارس؛ دهه پایانی ماه صفر عطر حال و هوای عجیبی را در کشور و در خراسان جنوبی ایجاد کرد حال و هوایی که کمتر می‎توان نظیر این صحنه‎‌ها را یافت.

فضای شهر بیرجند با رجعت پیکر پاک 3 حماسه‌ میدان‌های نبرد معطر به عطر کربلای حسین(ع) می‌شود و حضور این حماسه‌ پس از سال‌ها دوری افتخار بزرگ بر امت هوشیار است تا بار دیگر با یاد‌آوری حماسه و ایثار جان‌فشانی مردان بی‌ادعا‌ در میدان‌های رزم با آرمان سرخ و عاشورایی این شهیدان در ادامه راه سرخشان تجدید بیعت و میثاق کنیم.



همه آمده بودند یک ایران به وسعت سنگرهای خاکی، پدران و مادران خواهران و برادرانی که با شور و هیجانی وصف‌ناشدنی به استقبال برادران خود آمده‌اند و تو نپندار که این شهدا گمنام‌ هستند اگر گمنام هستند، پس این همه عاشق کیستند که به استقبال آمده‌اند.

در عصر فضیلت‌های گمشده این سربازان مکتب خمینی بودند که میوه‌های خوب زندگی کردن، خوب فکر کردن، خوب نبرد کردن و حتی خوب مردن را از درخت حماسه چیدند و چشیدند، می‎گویند عاشق واقعی را باید هنگام درد، رنج و بلا محک زد در این زمان است که عاشق نه تنها از معشوق دست نمی‎شوید بلکه در عاشقی راسخ‎تر می‎شود.

چقدر تپش‎های دلم لحظه‎ها را برایم شمرد، چقدر اشک و آه و تباهی کردند و دلداری‎ام دادند زمانی که باران تابوتت روی دستان مردمان این دیار بر خود می‎بالید با ناباوری نگاه می‎کردم آغوش گرم مادری چه بی‎صبرانه انتظارت را می‎کشید و پدری چه سربلند نظاره گرت بود و در خلوت تنهایی خود زار می‎زدند.

هر کس به امیدی اینجاست
هر کس به امیدی اینجاست؛ چون تجربه به آنها ثابت کرده است که کسی دست خالی از دیدار آنها برنمی‌گردد، زیرا این ملت خود می‌داند چه دسته گل‌هایی را برای دفاع از این سرزمین و اسلام تربیت کرده است.
هوا آن‏قدر معطر بود که انگار تمام آسمان را یاس پوشانده بود هیاهوی استقبال از لاله‎ها شاید باور نکنی... چه سعادتی بالاتر از اینکه اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا(ع)، سربازان امام زمان(عج) را بر دروازه‌ راه آسمان که بر زمینیان گشوده‌اند، بدرقه کنی.

شما را می‎آورند ولی همه آقایان در تشییع پیکرتان حضور نمی‎یابند مگر این حرف خودتان نیست که «شما به آمدن آنها نیازی ندارید، بلکه آنها باید محتاج آمدنتان باشند» مگر می‎شود انسان بداند و بشنود که شما چه کرده‎اید و برای چه رفته‎اید ولی بی اهمیت به خود مشغول باشد.


استقبال از لاله‎های گمنام این سرزمین سردی و گرمی هوا را نمی‎شناسد، زیرا همه ما افق‌های معنوی انسانیت مانند عشق، امید و شجاعت را در شهدا تجربه کرده‌ایم.

در گوشه‎ای از محفل نشسته، چفیه‎ای مشکی به گردن انداخته و گاه گداری اشک‎هایش را با آن پاک می‎کند گرچه احساس می‎کنی نظاره‎گر است اما زمانی که به عمق وجودش پی می‏‎بری متوجه می‎شوی خلوتی عجیب با یار دیرینه‎اش گرفته است.

* کوله‎بارت را برایم به یادگار گذاشتی و پر کشیدی
به آرامی به سویش قدم برداشته که مبادا خلوتش با دوست دیرینه‌اش به هم بخورد مدتی را در کنارش می‎ایستم، «کوله‎بارت را برایم به یادگار گذاشتی و پر کشیدی و مرا در کنج ویران‎های حسرت رها کردی» این اولین کلمه‎ای بود که بر زبان این یادگاران هشت سال دفاع مقدس جاری شد.

یکی از یادگاران دوران دفاع مقدس است و سابقه حضور در جبهه را دارد خود را حسین آهنی معرفی می‎کند و می‌گوید: مردان خدا بدون هیچ ادعایی وارد جبهه‎های نبرد شدند و همه چیز خود را فدای این انقلاب و اسلام کردند.
وی حیات ابدی را از گرمای خورشید شهادت دانست و توضیح داد: شهیدان این حقیقت را درک کرده بودند و به همین دلیل خود را در معرض تابش نور خورشید قرار دادند.

آهنی خطاب به مسؤولان و مردم جامعه متذکر شد: باید راهی را که شهیدان خون‎های زیادی نثار آن کردند را حفظ کنیم و مراقب باشیم بدون آگاهی و یا با فریب دشمن این راه را مسدود نکنیم.

صدای خس‌خس سینه و سرفه‌های خشک این یادگاران دفاع مقدس امانش را بریده بود و نمی‎توانست به صحبت‎هایش ادامه دهد و آخرین جمله خود را با چشمانی اشک‎بار پایان می‎دهد و می‎گوید: شهدا شما بیایید، زیرا ما پای آمدنمان لنگ است بگذار دنیا با همه تجملاتش بشود مال همان‎ها که هست و نیستشان را به پای آن می‎ریزند این روزها بیشتر از هر زمانی به وجودتان نیازمندیم.

با خود می‎اندیشم به راستی صدای خسخس و سرفه‌های خشک یادگاران هشت سال دفاع مقدس چه غریبانه در هیاهوی گنگ آدم‎ها گم شده است و این شمع‎ها چه معصومانه در گوشه و کنار بیمارستان‎های شهرمان آب می‌شوند.
در این بزم نورانی پدران و مادرانی شهیدی را می‎یابی که حکایت عاشقی آنها سالیان سال است ناتمام شدنیست، پدرانی که در چرخش روزگار کمر خم کرده و مادرانی گیسو سپید...

* انتظار تمام نشدنی پدر و مادرهای منتظر
پدران و مادرانی که سالیان سال چشم به در دوخته که شاید فردایی از فرزند شهیدشان خبری رسد، مادری که در سرما و گرمای روزگار درب خانه را آب و جاروب می‎کند برای پذیرایی از فرزندش اما افسوس...
 اینان همان گمنامانی هستند که حاضر نشدند چهره نمایان کنند، اینان خواستند همانند مادر پهلو شکسته‎یشان در اوج گمنامی باقی بمانند و در صحرای محشر همجوار با مادر پهلو شکسته پا در عرصه محشر بگذارند و به آغوش مادر پناه ببرند.

هوا، هوای دعا است، از ذهنم تمام خواسته‌هایم را می‌گذرانم، خواسته‌هایی که بیشتر برای دیگران است، لحظه‌ای را از دست نمی‌دهم، تنها زبان دعاست که می‌تواند قصور بشر را از درک وقایع این چنینی نجات بخشد.
مخاطب دیگرم در این مراسم پدر شهدی بوده که سالیان سالست منتظر آمدن فرزندش است، پدری که از سوز دل حکایت می‌کند، پدری که فراق فرزند سوی چشمانش را گرفته و در حسرت دیدار فرزند گریان...

* درد و دل‎های سوزناک پدر شهید
خود را معرفی نمی‎کند و به قول خودش می‎خواهد همانند فرزندش گمنام بماند، لرزش دستان پدر، دیدگان کم سوی پدر بی‌رحمی‎های روزگاری را حکایت می‎کند که اندک ارزشی برایش قایل نیستند.
پدر دل پر دردی دارد، لب به سخن می‌گشاید، از بی‎اعتنایی مسؤولین گرفته تا طعنه‎های مردم، می‌گوید مگر همه مسؤولین نمی‎گویند آرامش و استواری ایران اسلامی مدیون شهدا است، پس کجای این حقیقت را درک کرده‎اند؟ جز اینکه زمانی که مناسبتی می‎شود فقط به دیدار کوچکی بسنده می‎‏کنند و می‎روند و دیگر ازشان خبری نمی‎شود؟
پدر با صدای لرزان ادامه می‎دهد: بسیاری از این شهدا زن و فرزند داشته‎اند اما آیا شده مسؤولی پای دردودل یک فرزند شهید بنشیند و برایش پدری کند؟ مردم چه می‎دانند که سالیان سال بی‎پدر سر بالین گذاشتن چه حسرتی دارد؟
وی از طعنه‎های مردم روزگار غمگین است و بیان می‎دارد: مردم می‎گویند فرزندتان که به شهادت رسید برای شما خوب شده است از همه امکانات بنیاد شهید استفاده می‌کنید و در اوج راحتی به سر می‎برید و فرزندانتان به شغل و مقام دست یافته‎اند.

این پدر شهید دست‎های پینه بسته خود را نشان می‎‏دهد و می‌گوید: من نه از بنیاد شهید خدمات دریافت می‎کنم و نه ارگانی دیگر هر آنچه در زندگی به دست آورده‎ام از زحمت بازوی خودم بوده است، زیرا اجر و پاداش خون فرزند شهیدم را برای فردا محشر گذاشته‎ام.
پدر حرف‎های زیادی برای گفتن داشت، در اوج حرف‎هایش صدای صلوات و همهمه جمعیت رشته کلام پدر را برید و به سیل جمعیت شتافت که دستی بر تابوت شهید گمنام که شاید فرزندش باشد بزند.

* وجود 118 شهید گمنام در 43 نقطه خراسان جنوبی
معاون هنری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان جنوبی هم در جمع خانواده‌های شهید است.
وی در گفت‌وگو با فارس، به گفته امام(ره) مبنی بر اینکه «شهدا شمع محفل بشریت هستند» اشاره کرد و اظهار داشت: این گفته امام راحل ما را با مفهومی آشنا می‌کند که آن را به مثابه چراغ راه سعادت می‎نامیم لذا شهدا راهنمای این راه هستند.

مهدی رحیم‌آبادی از مهمترین درس‎های شهدا را امر به معروف و نهی از منکر، استکبارستیزی، ایثار و غیرت دینی دانست و تصریح کرد: مادران و همسران شهدا اسوه‎های صبر، استقامت و گذشت هستند.
وی از وجود 118 شهید گمنام در 43 نقطه خراسان جنوبی خبر داد و اذعان داشت: پیکر این شهدا در 11 شهرستان تابعه استان در مراکز نظامی، دانشگاه‎ها، مرکز شهرستان و شهرها به خاک سپرده شده‎اند.

معاون هنری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس با اشاره به اینکه خراسان جنوبی در دوران دفاع مقدس حدود 2 هزار و 100 شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده است، اذعان داشت: اگر امروز ما بر قله‌های سربلندی قرار داریم به خاطر مجاهدت‌ها و رشادت‌های رزمندگان به ویژه شهدا و جانبازان است.

رحیم‎آبادی با اشاره به اینکه پیکر سه شهید گمنام دفاع مقدس ششم آذرماه وارد فرودگاه بیرجند شده است، توضیح داد: پیکر این سه شهید امروز از بوستان شهدای گمنام بیرجند به سمت حسینیه جماران تشییع شد.
وی از تدفین یکی از شهدا در حسینیه جماران بیرجند خبر داد و اعلام کرد: پیکر دو شهید دیگر برای دفن به شهرستان درح منتقل و در آنجا خاکسپاری می‎شود.

معاون هنری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خاطرنشان کرد: از سه شهید گمنام، 2 شهید 42 ساله و 39 ساله در یکم اسفند سال 62 در عملیات خیبر منطقه جزیره مجنون و شهید دیگر 19 ساله در فروردین 62 در عملیات والفجر یک منطقه فکه به شهادت رسیده‎اند.
می‎گویند جنگی دیگر شکل گرفته است و ولی‌فقیه نیرو نیاز دارد، شهدا توانمان دهید بتوانیم از پرداختن به خود درآییم و مثل شما تکلیف محور عمل کنیم، نه خواسته محور.

امروز بسیاری از مردم زمانه ما دیگر آرمانشان پول است و کسب بیشتر لذت‎ها، شاید زمانه شما هم همین طور بوده و شماها از آن میان برگزیده شدید و خدا شما را برای خود تربیت کرد و ساخت، از زمانه شما خبر ندارم اما زمانه ما غربت‌کده‎ای شده که خیلی‎ها آرمانشان از این دنیا شده پول، نه صالح و مصلح بودن...
مگر می‌شود گل را ندید؛ گلها حتی اگر پرپر شوند، بوی عطرشان در آسمان خاکستری و تیره‌رنگ شهر هم می‌پیچد، قصه، قصه سوختن پروانه‎هاست، پروانه‎های گمنامی که هیچ کس از عشقشان خبردار نشد.
--------------------------
گزارش از لیلی لیمویی
Share/Save/Bookmark
کد مطلب:۱۸۸۸
کلمات کليدی: شهید گمنام ، شهید ، ملت ، امید ، پرواز ، کشور ، روایت