اولین سالروز درگذشت حمید سبزواری
ماجرای آشنایی «حمید سبزواری» با «اوستا»/ تشکیل جلسه شعرخوانی در زمان مجروحیت رهبر انقلاب در بیمارستان
22 خرداد 1396 ساعت 15:05
حمید سبزواری گفت: یک روز در خدمت حاج آقا (خامنهای) بودم که فرمودند آقا حمید چرا شما کارهایتان را چاپ نمیکنید؛ به ایشان گفتم آقا منتظر مقدمهای هستم که شما بر کتابهایم بنویسید.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خراسان تایم به نقل از خبرگزاری فارس؛ 22 خرداد ماه سالگرد «حمید شعر انقلاب» استاد حسین آقا ممتحنی مشهور به حمید سبزواری است. به این مناسبت نگاهی به کتاب «حال اهل درد» خالی از لطف نیست اثری که مروری بر خاطرات و اشعار حمید سبزواری شاعر انقلابی کشورمان دارد٬ این اثر به همت مصطفی فیض توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است.
* آشنایی با اوستا
یک وقتی در انجمن سفارت پاکستان میرفتم یک شعری آنجا خواندم مطمئن بودم که بعد از قرائت این شعر مرا میگیرند، من از سبزهوار آمده بودم منتهی میتوانستم خودم را در میان جمعیت گم کنم. جوانی آمد دست من را گرفت، نگاه کردم اما او را نشناختم گفت پسر جان اینجا جای این شعر خواندن بود؟ گفتم جنابعالی؛ گفت من اوستا هستم. گفتم ای قربان شما بروم من مدتهاست دنبال شما می گردم. از این رو و از همین جلسه من با اوستا آشنا شدم. شعری که من در آنجا خوانده بودم این بود:
بسته دارد لب من دشمن تر دامن
تا بر دوست نگویم سخن از دشمن
اوستا از این آدمهایی است اگر درست درباره آنها قضاوت شود با دو کتابی که داشت میتوانست در صدر همه چیز قرار گیرد ولی چون ستاینده حکومت نبود و پیوندی با حکومت نداشت این گونه شد. اینها افرادی را آوردند و مطرح کردند و دیگران را مطرح کردند.
* طلیعههای شعر نو
در حکومت پهلوی با توجه به اینکه اوستا ستاینده دربار نبود افراد دیگری را مطرح کردند به نظر من پدر شعر نو آن شاعری بود که در کودتایی نیز در تبریز شرکت کرد، اولین شعر ما را ایشان گفته بود با عنوان «سر و روی نتراشیده و رخساری زرد» بعداً آوردند و دیگران را مطرح کردند.
شعر نو را اگر میگذاشتند آن طوری که شکل گرفته بود اوج گیرد خیلی کار میشد با آن کرد و من مدعی هستم و این کار را کردهاند و نیما نتوانسته این کار را بکند.
من برای این حرفم دلیلی نیز دارم چرا که «گواه عاشق صادق در آستین باشد» و بهترین نمونه آن بعضی از کارهایی است که من دارم از جمله شعر «اجاق زندگی کور است دگر مردی نمیزاید سخن اینجاست». این اشعار را من در سال 42 گفتم و این در وقتی بود که با تبلیغات دنیا را پر کرده بودند از برخی اصطلاحاتی که آمریکاییها به ایران داده بودند و برخی تشکلهایی مانند سپاه دانش و غیره تشکیل میشد ...
سبزهواری در ادامه خاطرهای از مقدمه رهبر انقلاب بر دو کتاب خود عنوان کرده و میگوید:
* مقدمهنویسی آقای خامنهای در کتابهای من
یک روز در خدمت حاج آقا بودم که فرمودند آقا حمید چرا شما کارهایتان را چاپ نمیکنید. من به ایشان گفتم آقا منتظر مقدمهای هستم که شما بر کتابهایم بنویسید. ایشان فرمودند من برای هیچ کسی این کار را نکردم ولی برای شما این کار را انجام میدهم. من در واقع میگویم یک چراغی در دلم روشن شد وقتی که ایشان این فرمایش را فرمودند گفتم الحمدالله. رفتم اینها را جمع و جور کردم بعد آن را به آقای شمسایی که در دفتر حاج آقا کار میکردند به شمسایی گفتم که به حاج آقا یادآوری کنید شما بگویید کتاب آماده است من مقدمهام را میخواهم دیدم شمسایی آمد و گفت که حاج آقا فرمودند شعرها را بدهید و من این دو کتاب شعر را دادم خدمت حاج آقا بردند. البته همه مرتب و آماده بود ایشان یک مقدمهای دو صفحهای در کتاب نوشتند و چون هر دو کتاب را من فرستاده بودم در هر دو کتاب، مقدمه نوشته ایشان بود این یکی از نعمتهای پروردگار بود که نصیب من شد.
* ارتباط با مقام معظم رهبری
بعد از واقعه سوءقصد به ایشان در مسجد ابوذر به دیدار ایشان رفتیم دستشان بر گردنشان بود و علاوه بر این مریض بودند ما وقتی به عیادت رفتیم یک مجلس شعرخوانی در حضورشان تشکیل دادیم به لطف خدا الان نیز با توجه به گرفتاریهایی که دارند هر وقت که به خانه ایشان میرویم درب به روی ما باز است ولی ما احساس میکنیم که نباید برویم و وجود ایشان را به فرعیات مشغول کنیم.
وظایفی که در این دوران و برهه در داخل و مسائل بینالمللی که ساری و جاری است اجازه نمیدهد که بیش از این وقت ایشان را بگیریم با این حال روزی نیست که در غیاب ایشان را دعا نگوییم و از خداوند توفیقاتشان را نکنیم. گوهر ایشان را شناختیم تمام اندیشه ایشان در مورد حفظ اسلام و قرآن است. پیروی از عترت و رسولالله و بقای مملکت بر محور دین و کتاب آرزوی ایشان است که امیدواریم هیچ گاه گسسته نشود.
کد مطلب: 6516