انکار هولوکاست یا تجدیدنظر طلبی در هولوکاست باوری است که اظهار میدارد آنچه «نسلکشی جمعی گروههای مختلفی از مردم بخصوص یهودیان اشکنازی، همجنسگرایان و کولیها در طی جنگ جهانی دوم بدست آلمان نازی در اتاقهای گاز از ۱۹۴۱ تا انتهای ۱۹۴۵» خوانده میشود و به هولوکاست موسوم است، اتفاق نیفتادهاست یا بزرگ نمایی شدهاست، البته اخیراً ادعایی مطرح شده که هولوکاست را میپذیرد اما این کار را به گردن سرمایه داران یهودی میاندازد به این ترتیب که آنها برای پیدا کردن بهانهای برای ایجاد سرزمین موعود یهودی در ازای کمک مالی به هیتلر از او خواستند تا یهودیان فقیر را بکشد.
بسیاری از انکار کنندگان هولوکاست واژه انکار را برای معرفی دیدگاه خود مناسب نمیدانند و به جای آن از عبارت بازنگری هولوکاست یا تجدیدنظر طلبی استفاده میکنند.
برخی از طرفداران هولوکاست، معتقدند عبارت انکار هولوکاست برای تفکیک دیدگاه سیاسی ردکننده از دیدگاه تاریخی بازنگری خواه، به کار میرود. از این رو انکار هولوکاست را مفهومی سیاسی میدانند. متقابلاً تجدیدنظر طلبان، آن را حرکتی علمی و بررسیای تاریخشناسانه میدانند.
برخی دیگر از دشمنان یهودیان ازجمله برخی گروههای مسلمان هولوکاست را افسانه خوانده و آنرا بهانه بعضی از یهودیها برای فریب اذهان عمومی در اشغال فلسطین معرفی میکنند.
در میان مدافعان تجدیدنظر طلبی، طیفهای گوناگونی قرار دارند. در حقیقت تجدید نظر طلبان را نمیتوان یک گروه متقارن شمرد، بلکه گسترۀ آنها از افراد و گروههایی افراطی نظیر نئونازیها، کوکلوسکلان ها و محمود احمدی نژاد تا یهودیانی نظیر جورف جی برگ، نورمن فینکلشتاین، روژه دای دامرگو، دیوید کول و استفن هیوارد متغیر است. برای مثال گروههای نئونازی پس از جنگ جهانی دوم تبلیغات خود را مبنی بر دروغ و ساختگی بودن هولوکاست آغاز کردند. «جرج لینکون راکول» از اولین رهبران نئونازی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم بود که به انکار هولوکاست پرداخت. «هانس اشمیت» از نئونازیهای آلمانی مشهور، پس ا ز ورودش به آمریکا در سال ۱۹۴۹، تبدیل به یک از فعالترین منکران هولوکاست در آمریکا شد.
گروه دیگری که بصورت سازمان یافته و با هیاهوی زیاد ادعای تجدید نظر طلبی میکنند، گروههای کوکلوسکلان هستند. آنها از توزیع کنندگان مطالب منکر هولوکاست میباشند.
تجدیدنظرطلبان از طیفهای دیگری نیز تشکیل شدهاند. گروهی یهودیاند مانند جورف جی برگ، نورمن فینکلشتاین، روژه دای دامرگو، دیوید کول و استفن هیوارد، برخی مسیحی مانند روبر فوریسون، گرمار رودلف، میکائیل ای هافمن و رابرت کانتس و برخی بیخدایند مانند بردلی اسمیت. برخی نیز مسلمان هستند مانند روژه گارودی، ابراهیم علوش و احمد رامی.
از نظر حرفه و موقعیت اجتماعی نیز در میان تجدید نظر طلبان مشخصۀ مشترک خاصی وجود ندارد، برخی از ایشان کسانی هستند که از سوی رژیم ناسیونال سوسیالیست تحت تعقیب بوده یا حتی سابقه زندانی شدن در اردوگاههای تجمعی را دارند. (مانند پل راسینیر و جوزف جی. برگ) برخی استاد دانشگاه هستند (مانند: کریستین لیندر، کاستاس زاور دینوس و آرتور آر. بوتز) و گروه کثیری مدرک دکتری دارند (مانند: هربرت تیدمان، استفان هیوارد و…) برخی مهندس هستند (مانند: فردریچ برگ و…) و گروهی تاریخنگار حرفهای هستند (مانند: مارک وبر و رابرت کونتس) بسیاری نیز به استادی کرسیهای مختلف دانشگاه اشتغال دارند.
از دیدگاه گرایش سیاسی نیز گروههای تجدید نظر طیف همگنی را تشکیل نمیدهند. برخی کمونیست و سوسیالیست هستند (مانند: پل راسینیر) و برخی چپ میانهرو (مانند: سرج سیون) گروهی لیبرال بوده (مانند:دیوید کول) و برخی محافظهکارند (مانند:کارلو ماتوکنو) برخی طرفداران دست راستی در میان آنان به چشم میخورد (مانند:یودو والندی و مارک وبر) و برخی ناسیونال سوسیالیست میباشند (مانند ارنست زوندل).
تجدیدنظرطلبان مدعی هستند که تکثر تجدیدنظرطلبان شامل: مذاهب متفاوت مشاغل گوناگون، عقاید سیاسی کاملاً متضاد و اقوام ملیتی مختلف، تجدید نظر طلبان را از اتهام وابستگی سیاسی و نژادی مبری میکند.
محققان معمولاً تجدیدنظر طلبی در هولوکاست را در سه دوره زمانی بررسی میکنند.
دوره اول این دوره، تقریباً بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم و محاکمات دادگاههای سران آلمانی آغاز شد. در این دوره، برخی مورخین با انتشار آثار تحقیقی و تحلیلی خود، واقع گرایی ادعاهای مطرح شده در دادگاهها را به چالش کشیدند.
دوره دومبا آغاز انتشار فصلنامه بازنگری تاریخی در سال ۱۹۸۰، فصل جدیدی برای بازنگری در هولوکاست پدید آمد. تعداد کتب و مقالات منتشر شده در این دوره در خصوص بازنگری در هولوکاست به میزان زیادی افزایش یافت و تجدیدنظرطلبان به امکانات بیشتری دست یافتند؛ ولی از سال ۱۹۹۳ تا سال ۲۰۰۳، این امکانات به تدریج بر اثر اختلافات مالی کاهش یافت و از بین رفت.
دوره سوم در این دوره که از سال ۲۰۰۳ و با آغاز به کار سایت اینترنتی و انتشار نشریه تجدیدنظر طلب آغاز شد، تجدیدنظر طلبان مجدداً فرصت پیدا کردند تا با مقالات تکنیکیتر و متنوعتر، به جنبههای حقوقی قضیه بیشتر بپردازند.
تجدیدنظر طلبان دلایل گوناگونی برای تجدید نظرطلبی خود ارائه میدهند. مهمترین این دلایل معمولاً شامل موارد زیر است.
هیچ فرمان یا دستوری از سوی حزب نازی یا سران و رهبران آلمان برای نابودسازی یهودیان وجود ندارد. در میان مدارک بدست آمده از آلمان پس از سقوط حتی یک برگه یا سند وجود ندارد که به عنوان دستور کشتار یهودیان از سوی مقامات به افسران یا گزارش انجام این عمل از سوی انجام دهندگان به مافوقهایشان تلقی شود. همچنین هیچ برنامه، طرح، سازمان یا حتی مدارک بودجه و حسابداری نیز برای کشتار یهودیان یافت نشدهاست.
تجهیزات صنعتی کافی و حتی سوخت کافی برای سوزاندن اجساد این تعداد از قربانی در تمام مناطق تحت اشغال آلمان وجود نداشتهاست. ظرفیت کورههای جسد سوزی (و نه آدم سوزی) کشف شده، حتی به اندازه سوزاندن اجسادی که به دلیل گرسنگی و بیماری فوت شده بودند نیز نبودهاست.
تجدیدنظرطلبان معتقدند که آمار یهودیان قبل و بعد از جنگ گواه آن است که در طول دوره جنگ جهانی دوم، با احتساب کسانی که به عنوان سرباز در جبهههای جنگ جان خود را از دست دادهاند، سیصد هزار تا ۱٫۵ میلیون یهودی از دنیا رفتهاند.
با وجود فعالیت سرویسهای اطلاعاتی متفقین و با وجود نزدیکی اردوگاهها به مناطق سکونت مردم عادی، تا پیش از پایان جنگ، هیچ منبع رسمی، سازمان بینالمللی و حتی کشورهای دشمن آلمان، ادعایی مبنی بر کشتار گسترده یهودیان نکردهاند.
از روشهای ادعایی کشتار، هیچ مدرکی در دادگاهها موجود نیست. برای مثال از هزاران کامیونی که ادعا میشود دارای اتاق گاز بوده و بازداشت شدگان را در حال انتقال خفه میکردهاند، حتی یک نمونه به عنوان مدرک به هیچ دادگاهی ارائه نگردیدهاست.
دکتر مارتین بروژات از انستیتو تاریخ معاصر آلمان که یک انستیتو نیمه دولتی است، طی یک نامه با ارائه مدارکی اعلام کرد در زمان جنگ جهانی دوم، در خاک آلمان کسی در اتاق گاز کشته نشده و مدارکی که در دادگاه نورنبرگ از آنها برای اثبات کشتار توسط اتاقهای گاز استفاده شدهاند همگی جعلی هستند. همچنین دیوید اروینگ تاریخدان انگلیسی نیز با ارائه مدارکی، اعلام کردهاست که وجود اتاقهای گاز برای کشتار انسانها، تخیلی و توهمی بیش نیست.
تجدیدنظرطلبان معتقدند، طرفداران هولوکاست در ادعا و آمار خود از هولوکاست، دچار تناقضات زیادی شدهاند. تناقض مدعیان هولوکاست در تمامی موارد زیر است.
تناقض در تعداد قربانیان
تاکنون، براساس مقالات و منابع رسمی و غیررسمی مدعی هولوکاست، تعداد معتنابهی ارقام گوناگون برای قربانیان آورده شدهاست. برای مثال تنها برای اردوگاه آشویتس ۲۲ منبع معتبر، ارقامی از ۳۵۶ هزار نفر (فریتجوف مایر تاریخدان ۲۰۰۲) تا ۸ میلیون نفر (دفتر تحقیقات جنایات جنگی فرانسه ۱۹۴۵) را ارائه دادهاند. فیلمها و منابع غیررسمی این رقم را فقط برای (بازداشتگاه داخائو) تا ۹ میلیون نفر (فیلم مستند شب و مه ۱۹۵۵ زیر نظر مشاوران تاریخی هنری میچل و الگا ورمسر میگات) نیز تبلیغ نمودهاند.
تناقض در شیوه یا شیوههای کشتار
مدعیان هولوکاست شیوههای ادعایی همدیگر را تکذیب و رد کردهاند. برای مثال برخلاف مدعیان هولوکاست در سالهای قبلتر، امروزه هیچ مدعی هولوکاستی ادعا نمیکند که از روشهای جریان برق، کشتار در اتاقهای بخار سوزان، مرگ بوسیله تخلیه هوا از اتاق، کشتار از طریق مسموم سازی خون و مرگ به کمک آهک برای کشتار یهودیان استفاده شده باشد.
تناقض در اردوگاههای دارای اتاق گاز
مدعیان هولوکاست در گذشته برای هر اردوگاه، اتاق گاز را الزامی دانسته بودند. برای مثال هارتلی شاوکراس، دادستان انگلیسی دادگاه نورنبرگ مدعی بود کلیه اردوگاههای آشویتس، داخائو، تربلینکا، بوخنوالد، ماتهاوزن، مجدانک و اورانین برگ دارای اتاق گاز بودهاند. امروزه هیچ مدعی هولوکاستی وجود ندارد که مدعی وجود اتاق گاز در داخائو، بوخنوالد و اورانین برگ باشد.
افسانه صابونسازی
سایمون وایزنتال یهودی، معروف به شکارچی نازیها در سال ۱۹۴۶ مدعی شد که آلمانیها از چربی اجساد برای تولید صابون استفاده میکردند. بسیاری از غربیان همچنان این افسانه را باور دارند. در حالی که ساموئل کراکوفسکی، محقق اسرائیلی هولوکاست، این داستان را یک افسانه دانست که آلمانیها برای ترساندن زندانیان یهودی آن را ساختهاند. دروغ بودن افسانه صابون سازی به تأیید یدوشم رسیدهاست.
انتهایپیام/2/